مسعود عزیز! رها کن این پروتکلهای بی اصل و وجود را !
مسعود عزیز! رها کن این پروتکلهای بی اصل و وجود را !
به قطع و یقین، یکی از خواستنی های مردم ایران در انقلاب 1357، شکستن دیوار برلین شکل گرفته میان دربار و حاکمیت،با مردم عادی بود.
در طول همه ادوار تاریخ ایران، خلق و خوی اشرافیت پادشاهان و دربار، مردم ایران را بسیار آزار می داد، بدانسان که یکی از دلایل استقبال توده عظیم ایرانیان از اسلام محمد(ص) و علی(ع)، رفتار متفرعنانه ساسانیان بود…خسرو پرویز نمادی از پادشاهان متفرعن نشسته در جایگاه خدایی بود که تنها اجازه میداد مردم با حصاری از پرده، با او سخن بگویند. حتی نقل است که خوردن دارویی که پادشاه می خورد از ترس کم شدن تاثیر آن، برای مردمان عادی روا نبود.
استمرار چنین خلق های به شدت غیرانسانی که نشانه ای از گسستی بزرگ میان مردم و حکومت بود، در دوره محمدرضا پهلوی هم دیده میشد. او شاه بود و مردم رعیت.
بنابراین کاملا طبیعی بود که در چنان فضایی، مردم ایران هم به وعده محمد(ص) و هم به وعده امام خمینی دلبسته و مجذوب میشدند، چرا که هر دو بر یکی بودن با آحاد مردم و برابری تاکید داشتند. محمد(ص) می گفت که دایره وار خواهد نشست و امام روح اله نیز چنین باوری را نشان می داد.
اما این وعده ها، پس از پیروزی انقلاب 1357 و بطور خاص در مقطع پس از دوران سخت جنگ، کم کم رنگ باخت و به مرور ساخت دیوارهای ستبر و میله های آهنین، حاکمان را از مردم دور کرد و فاصله ها را روز بروز بیش تر نمود. بخشی از این حصارها، ناشی از ترورها بود اما بخش زیادی از آنها، ناشی از مزه کردن اشرافیت در میان منصوبان و دلبستگان به مقام و منزلت بود. کسانی که خود روزی رعیت و پایینی بودند در موقعیت های پر از تشریفات ساخته شده بدست اطرافیان خود، خود را باختند و کم کم طعم شیرین تشریفات و پروتکل ها، در زیر زبان ها افتاد و کم کم همه شاه شدند.
بازگشت این اشرافیت و خلق پادشاهان باستانی ایرانی در سالهای پس از انقلاب، چنان ریشه دوانده بود که احمدی نژاد با تمسک به همین نقطه ضعف دولتمردان پیشین، دل ها و رای های مردم را ربود.
زرق و برق تشریفات، امروزه خودش یک آپشن جذاب برای مدیران شده است. همه فهمیده اند که تشریفات می تواند فره ایزدی بسازد و در پناه آن، آدم های پایین زیردست به لکنت بیفتند و نتوانند سخن حقیقی خود را بزبان آوررند و حقی حداقلی را مطالبه کنند.
ساده تر بگویم.
نتیجه اشرافیت ساسانی در این فضای نو پسا انقلاب، موجب شده است، امروز شخصیت شدن، تشریفاتی دوست داشتنی بیابد و همه را شیفته خود بسازد تا بدان اندازه که به باور نگارنده، اکنون دو طبقه بیش تر نداریم. یا بالایی و یا پایینی…بالایی ها، دامنه تشریفات خود را هر روز وسعت داده اند و اکنون نه تنها حقوق و مزایا، بلکه اطعمه و اشربه، دیدارها و گفتگوها، رفت و آمدها وخریدهای روزمره خود و خانواده شان، سخت به پروتکل های تشریفاتی آمیخته شده تا همچنان شکاف مردمان پایین و اربابان بالا، به چشم همه آید و توده مردم در عصر ماقبل قرون وسطایی؛ رعیت بودن شان را فراموش نکنند!
چنین جامعه ای قطعا همان جامعه ارباب رعیتی ماقبل اصلاحات ارضی ایران، باقی خواهد ماند و دوام تشریفات و برقراری حصارها و دیوارها، همچنان ایران را در عهد ساسانی و ماقبل اسلام، متوقف خواهد نمود. بماند که ایرانیان این رفتارشان را بعدها نیز ادامه دادند و برای بزرگان مسلمان پیرو محمد (ص)و علی(ع) که سادگی اصل و شعارشان شان بود، نیز بقعه و بارگاهی ساختند.
اکنون اما مسعود پزشکیان، خود دولتمردی شده است نشسته بر آن بالای بالا.
اما در کمال شوق، او نیز بخوبی دریافته است که تشریفات و پروتکل ها، میان مردم و حکومت فاصله انداخته و این فاصلهای وحشتناک، اتفاقا کار خودش را کرده است. پایینی ها قهر و تحریم می کنند و بالایی ها خشنود از تحریم ها، هر روز بیشتر و بیشتر در آلاف و اولوف و تشریفات و نان و آب شان غرق تر می شوند.
این هر دو را پزشکیان در مباحث خود، صریحا گفته است. او بدرستی دانسته که بالایی ها، دغدغه پایینی ها را درک نمیکنند چون همه چیز بالایی ها از حقوق تا واکسن و بیمه شان بیست بیست است.حتی نمایندگان مردم هم در این امور گوی سبقت از دولتمردان و حاکمان ربوده اند و هر دوره از دوره قبل،متوقع تر شده اند و جز به لندکروزی که برای مردم شان پراید می نامند، قانع نیستند، بدون اینکه عملکرد مشعشعی داشته باشند!
بهرحال چنان شده است که امروز، مردم رفتار شاهانه حاکمان و دولتمردان و نمایندگان خود(!) را نمی فهمند و آنها را دروغگو و شیفتگان قدرت می نامند که انصافا در بسیاری از موارد، دقیق و درست است.
خاطره ای بگویم. زمانی در مجموعه ای دولتی، مسئولیتی داشتم. قرار بود با مدیر عالی مان به هیات دولت برویم.نگهبانان دون پایه تیم حفاظت که هشت شان گرو نه شان بود و از زمین و زمان شکوه داشتند، چنان پروتکل هایی بافته و ساخته بودند که همراهی من و آن مقام در خودرو ممکن نمیشد. گویی ما مدیران میانی نیز چون مردم عادی، جذامیانی بودیم که نباید با رئیس هم صندلی می شدیم.البته آن رئیس مومن تا متوجه شد، بساط تیم حفاظت را بهم زد و من و او توفیق داشتیم حتی تا جلسه صحن دولت در پاستور، کنار هم باشیم و گفتگو کنیم.
کلام را تفضیل ندهم.
مسعود عزیر!
رها کن این پروتکل های بی اصل و وجود را…
همان علی(ع) را بیاد داشته باش.همان باش که هستی. حتی بنظرم نیاز نیست به کت و شلوارهای نو فکر کنی.همان کاپشن خوب است.آنچنان باش که راحتی.بگذار برند مسعود ساخته شود و بماند. مثل ماندلا و گاندی و …
مگر ایرانیان نمیتوانند با همه شعارها و ادعاها، نماد و برندی خاص داشته باشند؟
مسعود گرامی!
بساط تیم حفاظت و پروتکل ها را برچین. امروز حتی ترور هم نباید مستمسکی برای بقای این تشریفات شود.
باور بفرمایید اینها مشتی تخیلات سربازان خود رعیت مانده است که می خواهند از قِبل این تشریفات فاصله برافکن و هاله ساز، برای خود، نمدی بسازند.
آقای دکتر!
حتما می دانید که مردم ایران، امروز به سادگی رفتارهای دولتمردان هلند و سوئد و دانمارک، و به رفت و آمدشان با دوچرخه و مترو و بی اعتنایی شان به تشریفات، حسادت شان می شود.
آنها مسلمان نیستند، علی(ع) و محمد(ص) هم نداشتند اما مسلمان شده اند و شان انسان های برابر را رعایت می کنند. شما هم لطفا به انسانیت و برابری انسان ها و دوری از فاصله های متفرعنانه شاهانه، پای بند بمان و حقیقتا مومن بمان.البته نه مثل محمود!
این رفتار شما در تاریخ می ماند ضمن اینکه جهت گیری ها را هم تغییر خواهد داد…این فیلترینگ نیست که شورای عالی و کلی داستان داشته باشد. لطفا همه چیز را خودتان تعیین بفرمایید و به ندیمان و حواریون رعیت مانده دوستدار فاصلهها،اعتنایی نفرما!
ببینیم چه خواهید کرد…
جوجه را آخر پاییز می شمارند…
۲۲۳۲۲۳
مجله خبری mydtc