کودکان اینفلوئنسر، فرزند فقر در سواد رسانهای؛ نگاهی به تلاش والدین برای درآمدزایی از شبکههای اجتماعی
«من تا سه میشمرم و بعد تو جملههایی که با هم تمرین کردیم را بگو. حواست باشد حتما لبخند بزن و با خوشحالی درباره نمایشگاه کتاب توضیح بده عزیزم.»
این جملههای عادی است که همین هفهت گذشته در یک صبح بهاری در نمایشگاه کتاب تهران، والدین به اینفلوئنسرهای کوچکشان میگویند. بچههایی که درآمدزایی میکنند و به نظر میآید پول خوبی هم به جیب والدینشان سرازیر میکنند. آنها البته از آن دست اینفلوئنسرهایی هستند که کارشان فرهنگسازی و تشویق به مطالعه است. البته این جمله آخر را اینطور بخوانید بهتر است: آنها مصرفگرایان فرهنگ و کتابخوانی هستند.
اینفلوئنسرهای زیر 18 سال، بچههایی هستند که راستش را بخواهید شرایط سلامت روح و جسمشان، چند سال آینده آنقدرها هم با کودکان کاری که در مترو و چهارراههای شهر گل و فال میفروشند فرقی ندارد. اینها کودکان کار مدرن هستند که پیشتر نیز دربارهشان بسیار صحبت شده اما کمتر کسی به میل والدین برای تبدیل شدن بچههایشان به این اینفلوئنسرها توجه کرده است.
کودکانی که معنای حریم خصوصی را هرگز تجربه نکردهاند و اولین حضورشان در شبکههای اجتماعی با انتشار تصویر تست بارداری مثبت و سونوگرافی بودهاست. این بچهها نه تنها فرصت یادگیری معنی زیستن در دنیای مدرن را پیدا نکردهاند، بلکه والدینشان هم به واسطه نداشتن سواد رسانهای و به دنبال جذب درآمد از آنها بهرهکشی اقتصادی میکنند.
یکی بامزه حرف میزند و دیگری خوب میرقصد، ویدیوهای آنها وایرال میشود و دست به دست میچرخد، کودک بدون آنکه دقیقا بداند چه شده مشهور میشود و ناگهان پس از مدتی که تب و تاب ویدیوهایش بخوابد، دیگر کسی او را نمیشناسد. این ضربه بزرگی است که هر کودکی آن را تحمل نمیکند، درست مثل بازیگرانی که در کودکی مشهور هستند و وقتی بزرگ میشوند دیگر کسی آنها را نمیشناسد و اکثر آنها آخر و عاقبت خوبی ندارند.
تقابل سواد رسانهای و کسب درآمد
سواد رسانهای و آگاهی نسبت به چگونگی روش حضور در شبکههای اجتماعی و رسانههای نوین از مهمترین شاخصهایی است که مسیر حرکت در جریان دنیایی که با تکنولوژی و رسانه احاطه شده را روشن میکند. اما جایگاه سواد رسانهای که سالهاست در تعاریف جهانی بسیار مهم تلقی شده، در ایران آنطور که باید مورد توجه قرار نگرفته است.
حورا طهرانی، پژوهشگر سواد رسانهای در پاسخ به پرسش دیجیاتو مبنی بر اینکه والدین چطور از فرزندان خود، اینفلوئنسر میسازند، گفت: «رویکرد غلط آموزش سواد رسانهای به والدین اولین نکتهای است که موجب این روند شده است.»
او با بیان اینکه در طول این سالها همواره بر کمیت چگونگی استفاده از رسانه و مخصوصا رسانههای نوین تاکید شده، گفت: «این در حالی است که مفاهیم اساسی مثل حریم خصوصی، زندگی شخصی و امنیت مورد توجه قرار نگرفته است.»
به باور او مصرف بیشتر برای پیوند خوردن به طبقات بالای اقتصادی و اجتماعی نیز، از دیگر دلایلی است که والدین را از منظر جامعهشناسی به مصرفگرایی در این حوزه تشویق کرده است.
این نوع از مصرفگرایی با تغییر چارچوبهای معمول مصرفگرایی در جریان خرید کتاب تا تماشای بیشتر فیلم و هر کالای فرهنگ رسوخ کرده. در این روند محصول فرهنگی، معنای کالایی بسیار عمیقی پیدا کرده و در حقیقت دیگر مطالعه ارزشمند نیست، بلکه خریدن کتاب ارزشمند است.
طهرانی در ادامه توضیحات خود به بایدها و نبایدهایی اشاره کرد که در ساختار عرفی و قانونی جامعه برای افراد، مخصوصا زنان تعریف شده است. در چنین شرایطی به باور او راهی سادهتر از بهرهکشی از کودکان جذاب برای جذب مخاطب و کسب درآمد وجود ندارد.
فقر سواد رسانهای و چوب جادوی ثروت در حریم خصوصی
کودکان کار نوین در حقیقت راهی برای کسب درآمد و نمایش والدین شدهاند. والدینی که در طول سالها از جذابیت شبکههای اجتماعی صرفا درآمدزایی و شهرت آن را درک کردهاند. فقر سواد رسانهای در حقیقت دروازهای را باز کرده که والدین در وانفسای مشکلات اقتصادی از طریق فرزندانشان به درآمدی ماهانه تا 900 میلیون تومان هم دست پیدا کنند.
طهرانی در پاسخ به این پرسش که مزیت و برتری انتخای فرزندان برای کسب درآمد در جریان درآمدزایی از شبکههای اجتماعی برای والدین چیست؟ گفت: «والدین از فرزندان خود استفاده میکنند تا اعتبار، مقبولیت و شهرت را سادهتر به دست آورند. این اعتبار و سودجویی از لایک و کامنت بیشتر تا درآمدزایی قابل توجه ادامه دارد.»
اما آیا کسب درآمد از کودک و به نوعی تبدیل او به کودک کار دنیای مدرن آخرین و تنها ضربهای است که والدین در این مسیر برای فرزندان خود میسازند، یا باید منتظر آسیبهای بیشتر در مراحل بعدی هم باشیم؟
این پژوشگر سواد رسانهای به آسیبی که کودک بعد از گذار از این مراحل در نوجوانی به عنوان یک فرد خودبرتر بین تجربه میکند اشاره کرد و گفت: «طبیعتا کودکی که هر لحظهای از زندگیاش تبدیل به محل درآمد و توجه دیگران شده در نوجوانی و جوانی هم خود را فردی حق به جانب و دارای ارزش توجه میداند.»
توجه به حقوق کودکان در رسانههای نوین و جای خالی قانونگذاری
طرح مسئله اولین گامی است که در مواجهه با یک آسیب برداشته میشود، اما حالا که به روشنی با مسئله مواجه شدیم، چطور امکان حل این مسئله وجود دارد؟ آیا مثل همیشه گزینه اول که پاک کردن صورتمسئله است را باید انتخاب کرد یا راهکاری هم برای تغییر شرایط وجود دارد؟
طهرانی در پاسخ به این پرسش که مهمترین گام برای تغییر این شرایط چیست به حقوق کودکان در شبکههای اجتماعی و رسانههای نوین اشاره کرد و گفت: «والدین در اولین مرحله باید بدانند حقوق کودک در این رسانهها بر چه مبنایی است. تصویر کودکان نباید تا پیش از سنی که آنها نسبت به جریان رسانه آگاهی پیدا کنند بدون اجازه آنها منتشر شود.»
به گفته او با گذر از این مرحله و بعد از آگاهی رسانی به والدین درباره عدم سواستفاده از فرزندانشان در این روند این جریان قانونی است که باید تقویت شود. این موضوع دقیقا یک ضعف بزرگ است. حتی اگر برای کودکان حقوقی هم تعریف کنیم، قانون هیچ ضمانت اجرایی برای جلوگیری از سواستفاده والدین از کودکان تعریف نکرده است.
طرح صیانت و مخالفان وجود شبکههای اجتماعی
وقتی حرف از خطرات و نگرانیهای موضوعی مثل کودکان کار نوین میشود، مخالفان توسعه شبکههای اجتماعی یا همان طرفداران طرح صیانت همواره داعیهداران حمایت از حذف و به بیان سادهتر پاک کردن صورت مسئله هستند.
بارها این موضوع را شنیدهایم که برای صیانت از کودکان باید فیلترینگ گسترش پیدا کند و یا برخی شبکهها اجتماعی تعطیل شوند و در پیشروترین حالت ممکن پیشنهاد راهاندازی شبکههای اجتماعی بومی و امن بیان میشود. اما حقیقت این است که اول فراموش نکنیم اگر قرار به درآمدزایی از کودکان باشد شبکههای اجتماعی بومی هم این رویکرد را عینی میکنند.
اما ماجرای امنیت حضور در شبکههای اجتماعی چه خواهد شد؟ آیا با فیلتر کردن و پایان دادن به فعالیت شبکهها اجتماعی کودکان را از هر خطری در این بستر مصون کردهایم یا شاهکلید را به دست او دادهایم؟
طهرانی در پاسخ به این پرسش با بیان اینکه خیابان بستر اصلی هر اتفاقی در کلانشهرهاست و هرگز برای حل مشکلات شهری نمیتوان خیابانهای شهر را پاک کرد، گفت: «برای حل کردن مشکلاتی که در فضای اینترنت هم شکل میگیرد، نمیتوان اساسا هر بستر و پلتفرمی در اینترنت را حذف کنیم.»
حضور کودکان در اینترنت به باور طهرانی نه تنها اجتنابپذیر است، بلکه یک نیاز ضروری در دنیای امروز است. او باور دارد کودکان باید به سادگی از شبکههای اجتماعی استاندارد سن خود استفاده کنند و از منابع آموزشی آن بهرهمند شوند.
از کوتاهی در آموزش سواد رسانهای تا شاهکلید فیلترینگ
کوتاهی در توسعه عمیق سواد رسانهای در جامعه و از سویی دیگر تبدیل اینترنت به بستری، یک خط درمیان ممنوعه موجب شده بیش از آنکه از یک امکان جهانی نوین بهرهای مثبت ببریم آن را به محل جدل بر سر بودن یا نبودن در این بستر تبدیل کنیم.
افزایش سواد رسانهای به طور گسترده در جامعه از آن دست مسائلی است که منجر به تغییر نگرش افراد نسبت به چگونگی مواجهه و استفاده هوشمند و بهینه از ابزار و نرمافزارهای دنیای مدرن خواهد شد. حضور کودکان در فضای مجازی یا به بیان دیگر بهرهکشی مالی والدین از این حضور، هم البته به دلیل ضعف در آگاهی آسیب آفرین شده است.
همین روزنه تغییر، خود امیدی است که در صورت توجه به آن شرایطی فراهم خواهد شد که صفحه سواستفاده از کودکان تغییر کند.