هیپنوتیزم چگونه میتواند به درمان بیماریها کمک کند؟
وقتی به دیوید اشپیگل گفته شد بیمار بعدیاش منتظر اوست، نیازی به پرسیدن شمارهی اتاق نداشت. چراکه میتوانست نفس نفس زدن بیمار را از میانهی راهرو بشنود. او با ورود به اتاق بیمار، دختر شانزده سالهای با موهای قرمز را دید که صاف روی تخت نشسته بود و دچار حملهی آسم شده بود. کنار دختر، مادرش در حال گریه کردن بود. این سومین بار در چند ماه اخیر بود که دختر به خاطر آسم بستری میشد.
اشپیگل دانشجوی پزشکی بود که در سال ۱۹۷۰ به صورت چرخشی و نوبتی در بیمارستان کودکان بوستون در ماساچوست ایالات متحده کار میکرد. او در بخشی از آموزش خود، دورهی هیپنوتیزم بالینی را هم میگذراند. تیم پزشکی بیمار جوان مبتلا به آسم تلاش کردند مجراهای هوای او را با تزریق آدرنالین منبسط کنند. پس از دو بار تزریق، حملهی آسم دختر فروکش نکرد. اشپیگل که درمانده شده بود از دختر پرسید: «دوست داری یک تمرین تنفس را یاد بگیری؟»
دختر با سر تأیید کرد و اشپیگل اولین بیمارش را هیپنوتیزم کرد. وقتی دختر وارد وضعیت مشابه بیهوشی در هیپنوتیزم شد، اشپیگل آماده بود تا به بیمار تلقین کند؛ تلقین که «عنصر فعال» درمان هیپنوتیزمی است، معمولاً عبارتی با جملهبندی دقیق است و واکنشی غیرارادی را در پی دارد؛ اما وقتی دختر روی تخت به شکل آرام و متمرکز نشست، اشپیگل به این فکر میکرد که دقیقاً باید چه تلقینی را روی او انجام دهد؛ زیرا هنوز تحت آموزش بود و هیپنوتیزم آسم را نیاموخته بود. او این جمله را به دختر گفت: «هر نفسی که میکشی عمیقتر و آسانتر خواهد بود.»
این تکنیک بداهه اثربخش بود. تنها در طول پنج دقیقه نفس نفس زدن بیمار متوقف شد و به حالت درازکش روی تخت قرار گرفت و به آسانی نفس کشید. مادر بیمار هم دیگر گریه نمیکرد. این برخورد برای پزشک و بیمار سازنده بود. دختر بعدها به درمانگر تنفسی تبدیل شد و اشپیگل هم به کار خود در زمینهی هیپنوتیزم بالینی ادامه داد. او درطول پنجاه سال بعد مرکز پزشکی جامع را در دانشگاه استنفورد تأسیس و براساس برآورد خود، بیش از ۷ هزار بیمار را هیپنوتیزم کرد.
تلقینهای هیپنوتیزمی میتوانند به تجربیات عجیب و عمیقی مثل عدم توانایی تشخیص تصویر در آینه بینجامند.
در نگاه اول هیپنوتیزم مثل یکی از پدیدههای روانشناختی بیهوده بهنظر میرسد؛ اما برخلاف تصور، اغلب اوقات نتیجهبخش است. وارد شدن به وضعیت هیپنوتیزمی، تمرکز دقیق و گوش دادن به تلقین برای بسیاری از افراد کافی است تا آن تلقین را به واقعیت تبدیل کنند. وقتی به شخص هیپنوتیزمشده گفته میشود بازوی او شروع به حرکت میکند، واقعاً حرکت میکند یا وقتی به شخص تلقین میشود که نمیتواند انگشتهای گره خوردهاش را جدا کند، انگشتها مانند چسب به یکدیگر میچسبند یا وقتی گفته میشود نمیتوانند خود را در آینده تشخیص دهند، غریبهای آشنا را میبینند که حرکات آنها را پشت شیشه تقلید میکند.
اگر تلقین این باشد که درد مزمنی فرو بنشیند یا اضطراب به تدریج محو شود، هیپنوتیزم ابزار درمانی ارزشمندی خواهد بود. شواهد متعددی نشان میدهند که هیپنوتیزم برای بسیاری از افراد مبتلا به درد، اضطراب، PTSD (اختلال استرس پس از حادثه)، درد زایمان استرسزا، سندرم رودهی تحریکپذیر و دیگر دردها مؤثر است. برای برخی از این دردها، هیپنوتیزم از نظر هزینه، بازدهی و عوارض جانبی نسبت به درمانهای استاندارد برتری دارد.
با وجود دهها سال پژوهش دربارهی ارزش درمانی و درک فزایندهی مکانیزم هیپنوتیزم در مغز، روند استقبال از هیپنوتیزم بالینی به شکل قابل توجهی آهسته بوده است؛ زیرا بسیاری از افراد هیپنوتیزم را صرفاً مشابه ترفندهای شعبدهبازی روی صحنه میبینند. اشپیگل میگوید:
هیپنوتیزم برای عموم مردم عجیب بهنظر میرسد. حتی برخی افراد میگویند بلااستفاده یا خطرناک است و هیچ نظر میانهای دربارهی آن وجود ندارد. درحالیکه هر دو اشتباه هستند.
آغاز خواب مغناطیسی
کاربردهای مشابه هیپنوتیزم سالها در بسیاری از فرهنگهای سراسر جهان وجود داشته است. از وضعیت شبه بیهوشی در روشهای درمانی سنتی جنوب آفریقا تا جادوگری سیبری، کره و ژاپن تا طب بومی آمریکای شمالی، بسیاری از روشها بر قابلیت بدن برای ورود بدن بر وضعیت مشابه هیپنوتیزم متمرکز بودند.
روشهای یادشده بعدها اندکی در اروپا و آمریکای شمالی هم به محبوبیت رسیدند. بااینحال، قدمت مدل غربی هیپنوتیزم به اواخر قرن هجدهم بازمیگردد. در سال ۱۷۷۵، فیزیکدانی آلمانی به نام فرانتز مسمر نظریهی مغناطیس حیوانات را مطرح کرد. مسمر معتقد بود، مایعی مغناطیسی و نامرئی در بدن انسان جریان دارد که بر سلامت و رفتار ما تأثیر میگذارد.
مسمر همچنین با اصلاح روشی که به روش مسمریسم معروف شد تلاش کرد مایع یادشده را تغییر دهد. او که بهعنوان یک پزشک در امپراطوری هابسبورگ و بعدها در پاریس مشغول به کار بود، متوجه شد که با خیره نگهداشتن بیمار و تمرکز آگاهانه روی آنها میتوانند حرکتهایی مثل حرکت دست از شانه به سمت بازوها را القا کند و به نتایج درمانی برسد. مسمر خیلی سریع به خاطر این اختراع به شهرت رسید. جسیکا ریسکین، استادیار تاریخ در دانشگاه استنفورد مینویسد:
سالنهای او در پاریس تیره و وسوسهآمیز با پردههای جذاب، فرشهای ضخیم و دکورهای ستارهشناسی بودند. مسمر هم ردایی تافته میپوشید.
با وجود محبوبیت مسمر، نظریهی مغناطیس حیوانی خیلی زود منسوخ شد؛ اما پدیدهای که مسمر به کاوش در آن میپرداخت در قرن نوزدهم و با اسمی جدید مورد توجه قرار گرفت: هیپنوتیزم. به اینترتیب گروهی از پزشکان ممتاز نظریههایی را دربارهی ماهیت هیپنوتیزم ارائه کردند که هیپنوتیزم را از منشأهای مسمری آن جدا میساخت.
زیگموند فروید، چهرهی مطرح رواندرمانی غرب، بخشی از شناختهشدهترین تحلیلها را براساس گزارشهای موردی بیمارهایی مثل «آنا او» (برتا پاپنهایم، فمینیست یهودی اتریشی) ارائه کرد که ژوزف بروئر همکار فروید از سال ۱۸۸۰ تا ۸۲ به درمان هیپنوتیزمی او پرداخته بود. فروید بعدها به خاطر روش «تداعی آزاد» از هیپنوتیزم رو برگرداند؛ اما درمان هیپنوتیزمی درنهایت به مبنای رواندرمانی غربی تبدیل شد.
همزمان با کشف پتانسیل درمانی هیپنوتیزم در جامعهی پزشکی، این روش روی صحنه هم به شهرت بالایی رسید. هیپنوتیزمکنندههای معروف تورهایی را در سراسر اروپا برپا کردند؛ آنها تلقینهایی مثل تبدیل شدن به مرغ، سخت شدن مثل چوب یا حتی تماشای حلول مریم مقدس را روی شرکتکنندهها انجام میدادند.
زمزمههای عمومی دربارهی هیپنوتیزم در دههی ۱۸۸۰ شدت گرفت؛ درنهایت چند کشور قوانینی را برای کاربرد این روش وضع کردند. نگرانیها دربارهی پیامدهای بلندمدت هیپنوتیزم در آستانهی قرن بیستم شدت گرفتند. در سپتامبر ۱۸۹۴، الا سالامون ۲۲ ساله پس از آنکه در قلعهای دورافتاده در مجارستان هیپنوتیزم شد جان خود را از دست داد. این داستان در میان جامعهی علمی و مطبوعات محبوب اروپا و امریکای شمالی پیچید.
سه ماه قبل از واقعهی فوق در آلمان، بارونس هدویگ ون زدلیتز اون نیوکریچ (Hedwig von Zedlitz und Neukirch) بهدنبال درمانی برای دردهای شکم و سر با شفادهندهای به نام زسلا زینسکی آشنا شد. او به ادعای خود در طول چند جلسه از هیپنوتیزم برای اغوای آن زن استفاده کرد و عروسی ساختگی را ترتیب داد که باعث حیرت اشراف آلمان شد.
بارونس هدویگ ماهها واقعاً عاشق زینسکی بود که چشمهایی جذاب موهایی پرپشت و دندانهایی سفید داشت. در همان سال، شخصیت هیپنوتیزمکنندهی خیالی به نام اسونگالی در رمان پرفروش تریبلی اثر جورج دو موریه متولد شد. عموم افراد بهدنبال گزارشهای خبری پروندهی زینسکی از کتاب استقبال کردند.
رسواییهای اینچنینی انگیزهای برای پزشکان شد تا برای فاصله گرفتن از هیپنوتیزمگرهای نمایشی تلاش کنند و به کار خود مشروعیت ببخشند. بسیاری از پزشکان معتقد بودند هیپنوتیزم نباید توسط افراد غیرمتخصص به کار گرفته شود.
در طول یک قرن بعد بازهم این تنشها حل نشدند. بسیاری از پژوهشگران آکادمیک و پزشکان بالینی معتقدند هیپنوتیزم غیرتخصصی خطرناک است و شهرت آن مانع از پذیرش گستردهی هیپنوتیزم در پزشکی شده است؛ اما با افزایش مقالههای پژوهشی دربارهی کارآمدی بالینی هیپنوتیزم و دیدگاههای جدید دربارهی مکانیزم آن در مغز، پژوهشگرها و پزشکان سخت در تلاش هستند تا هیپنوتیزم را احیا کنند.
میراث آزمایشهای عجیب مسمر، مجموعهای متنوع از پژوهشها شامل آزمایشهای بیقید و بند اواسط قرن بیستم مثل کاربرد هیپنوتیزم همراه با اسید غلیط یا استفاده از مارها تا پژوهشهای منتشرشده در مجلههای برتر پزشکی دربارهی هیپنوتیزم بهعنوان ابزاری برای تسکین درد بدون دارو است.
هیپنوتیزم نمایشی میتواند شامل تلقینهایی مثل فرو رفتن در قالب یک حیوان باشد؛ اما افراد آکادمیک نسبت به پیامدهای مضر آن نگران هستند.
تنها نزدیک به ۱۰ الی ۱۵ درصد از جمعیت در دستهی «بسیار هیپنوتیزمشونده» قرار میگیرند. این یعنی به اغلب تلقینها واکنش نشان میدهند. این دسته که در جامعهی هیپنوتیزم با لقب «high» شناخته میشوند دارای تجربههای قوی و گاهی عمیق در طول هیپنوتیزم هستند. بااینحال بخش زیادی از جمعیت واکنش خاموشتری دارند.
اغلب افراد با قابلیت هیپنوتیزمشوندگی متوسط ممکن است به چند تلقین اندک واکنش نشان دهند؛ اما معمولاً در تستهای چالشیتر شکست میخورند. درنهایت ۱۰ الی ۱۵ درصد در گروه «هیپنوتیزمشوندهی ضعیف» یا low قرار میگیرند. یک شخص low ممکن است به چند تلقین آسان واکنش نشان دهد یا اصلا واکنشی نشان ندهد.
براساس پژوهشهای مختلف، افراد صرفنظر از high یا low بودن، در کل عمر خود دارای سطح هیپنوتیزمشوندگی ثابتی هستند. براساس پژوهش سال ۱۹۸۹ در دانشگاه استنفورد، ۵۰ دانشجوی روانشناسی تازهکار برای هیپنوتیزمشوندگی تست شدند؛ این تست ۲۵ سال بعد مجددا تکرار شد. همکلاسیهای سابق در طول این سالها امتیازهای ثابتی داشتند؛ سطح هیپنوتیزمشوندگی آنها حتی از تفاوتهای فردی مثل هوش ثابتتر بود.
عامل هیپنوتیزمشوندگی یکی از حوزههای نوظهور پژوهشی است. گاهی دلیل آن به سطوح دوپامین نسبت داده میشود؛ دوپامین انتقالدهندهای عصبی (پیامرسان شیمیایی) در مغز است که به هیپنوتیزمشوندگی ربط دارد. پژوهشهای اولیه به ژنی به نام COMT اشاره میکنند که در متابولیسم دوپامین نقش دارد؛ اما یافتهها ترکیبی هستند و چشمانداز شفاف ژنتیکی هنوز برای آنها پیدا نشده است.
انتقالدهندهی عصبی دیگر، گاما آمینوبوتریک اسید (GABA)، هم به قابلیت هیپنوتیزمشوندگی مربوط است. در یکی از پژوهشهای اشپیگل، دانیل دیسوزا و همکاران او در استنفورد، پژوهشگرها به این نتیجه رسیدند که افراد با قابلیت هیپنوتیزمشوندگی بالا دارای سطوح بالاتر انتقالدهندهی عصبی GABA در بخشی از مغز خود هستند که تصور میشود رابطهی نزدیکی با هیپنوتیزم دارد.
این بخش از مغز که قشر سینگولات قدامی نامیده میشود در کنترل و ارادهی شناختی نقش دارد. GABA همچنین دارای اثر بازدارندگی بر سلولهای مغزی است درنتیجه به عقیدهی دیسوزا و اشپیگل، مقدار بیشتر GABA در این بخش از مغز میتواند بر ورود به وضعیت هیپنوتیزم تأثیر بگذارد.
برخی ویژگیهای شخصیتی هم با قابلیت هیپنوتیزمشوندگی در ارتباط هستند؛ اما در سطح پنج شاخصهی بزرگ (Big Five) قرار ندارند؛ برای مثال افراد high و low میتوانند برونگرا یا درونگرا، سازگار یا ناسازگار، عصبی یا دارای ثبات احساسی، نسبت به تجربیات جدید باز یا بسته، وظیفهشناس یا بهشدت بینظم باشند.
بااینحال برخی ویژگیهای جزئیتر مثل خیالپردازی بیشتر، واکنش به سرنخهای محیطی یا استعداد خودبرترسازی در افراد high بیشتر دیده میشوند. از طرفی پژوهشگران هیپنوتیزم، چند ویژگی را در افراد high توصیف میکنند. برای مثال این افراد به قدری محو یک کتاب میشوند که محیط اطراف خود را نادیده میگیرند یا در لحظات حساس فیلم با صدای بلند فریاد میزنند.
قابلیت هیپنوتیزمشوندگی تفاوتی فردی مثل هوش است که در میان افراد مختلف متفاوت است
مغز هیپنوتیزمشده
تست مشهور استروپ (Stroop) شواهد مفیدی را ارائه میدهد. این تست به اندازهگیری میزان دشواری در شناسایی رنگ یا کلمهی نوشتهی شده میپردازد، وقتی که کلمه نام یک رنگ دیگر باشد. برای مثال کلمهی «قرمز» را در نظر بگیرید که با جوهر آبی نوشته شده است. در این شرایط مدت بیشتری طول میکشد تا افراد بگویند جوهر آبی است تا وقتی که جوهر رنگ متناظر با کلمه باشد (این تست را اینجا انجام دهید).
وقتی به شرکتکنندگان هیپنوتیزمشده گفته شد که دیگر قادر به خواندن نیستند، کلمات برای آنها مانند شکلهای بیمعنی بهنظر رسیدند. درنتیجه در شناسایی رنگ کلمات غیرمنطبق عملکرد سریعتری پیدا کردند زیرا دیگر توسط کلمات روی صفحه گمراه نمیشدند.
هنگامی که از شخصی خواسته میشود چیزی را در ذهن خود «جعل کند» فعالیت مغز با زمانی که واکنش غیرداوطلبانه را تجربه میکنند متفاوت است. در آزمایشی کوچک، پژوهشگرها به بررسی ۱۲ شرکتکنندهی سالم در یک اسکنر توموگرافی انتشار پوزیترونی (PET) پرداختند تا فعالیت سوخت و سازی را در بخشهایی از مغز اندازهگیری کنند.
در یک مجموعه از تستها، دستورالعملی برای جعل عدم توانایی حرکت پاها به آنها داده شد. در مجموعهی دیگری از تستها، همان افراد هیپنوتیزم شدند و به آنها گفته شد که پاهایشان فلج است. پژوهشهای عکسبرداری مغز نشان میدهند مناطق مجزای مغز در هر کدام از دو شرایط فعال میشوند.
پژوهشی دیگر، این بار از اسکنر MRI استفاده کرد که جزئیات بیشتری را هنگام بررسی بافتهای نرم فراهم میکند. این بار پژوهشگرها به بررسی قشر موتور یا قشر حرکتی پرداختند که وظیفهی کنترل حرکتهای بدن را برعهده دارد و فعالیت را در بیماران شرایط هیپنوتیزم نشان داد.
درنتیجه آیا شاخصی در مغز هیپنوتیزمشده وجود دارد که میتواند احساسات عجیب و تجربیات واکنش هیپنوتیزمی را توصیف کند؟ پاسخ به این پرسش در حوزهی پژوهشی نوظهوری جای میگیرد؛ اما چند کاندید وجود دارد.
بهگفتهی اشپیگل، بخشی از پاسخ را میتوان در شبکهی سالیانس مغز پیدا کرد. این شبکه به افراد در شناسایی ابعادی از محیط که ارزش توجه را دارند کمک میکند و به این منظور اطلاعات مرتبط را از نوارهای دادههای ادراکی استخراج میکنند که مغز در هر ثانیه از آنها اشباع میشود. اشپیگل و همکاران او در یکی از آزمایشها دو فرد high و low را هیپنوتیزم کرده و به صورت همزمان مغزشان را اسکن کردند.
در طول هیپنوتیزم، فعالیت شبکهی سالیانس در افراد high کاهش یافت. اشپیگل معتقد است: «در این حالت شخص کمتر نگران پیامدها است. بدینترتیب میتواند از جهان اطراف جدا شود.»
بدینترتیب میتوان حس تمرکز شدید در حین هیپنوتیزم را توضیح داد؛ اما دربارهی احساس عجیب بدن و انجام کارها براساس آن چه میتوان گفت؟ به گفتهی دوین ترهون، دانشمندان اعصاب شناختی از دانشگاه لندن، بهترین شواهد به شبکهی حالت پیشفرض مغز اشاره دارند. این شبکه شامل مجموعهای از مناطق مغزی است که هنگام استراحت بیشترین فعالیت را دارند.
ترهون بر این باور است: «این بخش در اندیشهورزی مربوط به خود مثل خیالبافی، سرگردانی ذهن و فعالیتهای این چنینی دخالت دارد.» بخشی از این شبکه بهویژه قشر قبل از فرونتال قدامی نقشی اساسی را در هیپنوتیزم ایفا میکند. او میگوید:
بهنظر میرسد این بخش در پردازش مربوط به خود، فراشناخت (تفکر دربارهی تفکر) و توانایی کنترل افکار نقش دارد. این فرآیندها را میتوان در واکنش به القای هیپنوتیزمی تنظیم کرد.
در صورتی که فعالیت شبکهی پیشفرض به صورت موقتی مختل شود، به سختی میتوانید بهعنوان یک عامل آگاه به خود فکر کنید. این مشکل نشان میدهد کاملاً روی بدن خود اختیار ندارید. ارتباط این بخش از شبکهی حالت پیشفرض در هیپنوتیزم را میتوان در پژوهشهای بسیاری پیدا کرد.
برای مثال، قشرقبل از فرونتال درنتیجهگیری دربارهی حالتهای روانی افراد دیگر مشارکت دارد. همچنین ممکن است در حین هیپنوتیزم شدن به آزمایشگر و افکار او هم فکر کنید. ترهون بر این باور است:
این اختلال بهترین مدرک است که کاهش عملکرد پردازش مرتبط با خود و فراشناخت را نشان میدهد.
در تست استروپ، نام رنگها با جوهر رنگی غیرمنطبق نوشته میشود. این تست در شرایط هیپنوتیزم میتواند نتایج جالبی را رقم بزند.
از آزمایشگاه تا کلینیک
درحالیکه آزمایشگرهای آکادمیک جزئیات مربوط به علت هیپنوتیزم را استخراج میکنند، پزشکان بالینی میتوانند از آثار هیپنوتیزم استفاده کنند. شاید بهترین کاربرد پزشکی بررسیشده برای هیپنوتیزم، وعدهی امیدبخش درمان درد بدون دارو است. تعدادی از فراتحلیلها (مقالههای پژوهشی که به تحلیل یافتههای طیف جامعی از پژوهشها اختصاص دارند و به ارزیابی کیفیت و طراحی هر کدام پرداختهاند) به نتایج سازگاری دست یافتهاند.
براساس یافتههای فراتحلیل جدید شامل ۴۵ آزمایش دربارهی اثر هیپنوتیزم بر کاهش درد، شرکتکنندگانی که هیپنوتیزم شدند، ۷۳ درصد بیشتر از شرکتکنندگان کنترلی، تسکین درد را تجربه کردند. دو فراتحلیل از اوایل دههی ۲۰۰۰ هم به این نتیجه رسیدند که هیپنوتیزم عملکرد بهتری نسبت به درمان استاندارد دارد و بهتر است در زمینههای پزشکی کاربرد وسیعتری پیدا کند. طبق انتظار، این آثار برابر نیستند؛ برای مثال براساس مرور ۸۵ پژوهش آزمایشگاهی کنترلی توسط مؤلفان از جمله ترهون، اشخاصی که قابلیت هیپنوتیزمشوندگی بیشتری دارند، تسکین درد بیشتری را تجربه میکنند.
برخی از هیجانانگیزترین یافتهها که در حوزهی درد مزمن انجام شدهاند، برای دردهایی تعریف میشوند که بیش از سه ماه دوام میآورند. در بریتانیا بین ۱۳ تا ۵۰ درصد از افراد درد مزمن را تجربه میکنند درحالیکه این آمار در ایالات متحده به یکسوم جمعیت میرسد. در سراسر جهان نزدیک به دو میلیارد نفر سردردهای بازگشتی را تجربه میکنند که رایجترین نوع درد مزمن است. درمان دردهای مزمن به دلیل ماهیت آنها با دارو کار دشواری است زیرا مسکنهای مخدر، اعتیادآور و با عوارض جانبی همراه هستند.
براساس یافتههای یک فراتحلیل شامل نه آزمایش کنترلشدهی تصادفی روی بیمارانی که هشت یا بیشتر از هشت جلسه تسکین درد قابل توجه را تجربه کرده بودند، هیپنوتیزم میتواند شدت درد و تأثیر آن بر زندگی روزمره را کاهش دهد.
اشپیگل در سال ۲۰۰۰ آزمایش تصادفی بیدردی هیپنوتیزمی را روی ۲۴۱ بیمار انجام داد که قرار بود عملهای جراحی تهاجمی بدون بیهوشی عمومی روی آنها انجام شود. بیمارها به سه گروه تقسیم شدند: یک گروه درمان استاندارد را دریافت کردند، یک گروه از حمایت دوستانهی یک پرستار برخوردار شدند و گروه دیگر هیپنوتیزم شدند.
هر سه گروه به دکمهای دسترسی داشتند که با استفاده از آن میتوانستند به ترکیبی از فنتانیل (نوعی شبه مورفین)، مسکنی قدرتمند و میدازولام (دارویی که باعث خوابآلودگی و فراموشی میشود) دسترسی پیدا کنند. هر پانزده دقیقه قبل و بعد از عملهای جراحی و همچنین در طول عمل، از بیمارها خواسته میشد به سطح درد و اضطراب خود امتیازی از صفر (آرامش و بدون درد) تا ۱۰ (ترس عمیق، اضطراب و درد) بدهند.
گروه درمانی استاندارد از بیش از دو برابر مقدار فنتانیل و میدازولام گروههای دیگر استفاده کردند. طول مدت اجرای عمل در گروه استاندارد هم طولانیتر از بقیهی گروهها بود (میانگین ۷۸ دقیقه) درحالیکه کمترین مدت (۶۱ دقیقه) متعلق به گروه هیپنوتیزمشده بود. به نقل از اشپیگل: «سطح اضطراب در گروه هیپنوتیزم صفر بود و مشکلات کمتری در حین عمل به وجود آمد»
متأسفانه بعد از مقالهی فوق، کاربرد هیپنوتیزم بالینی با افزایش قابل توجهی همراه نبود. اشپیگل حالا اپلیکیشنی به نام Reveri را برای خودهیپنوتیزم طراحی کرده است که امیدوار است دسترسی به هیپنوتیزمدرمانی مبتنی بر شواهد را برای افرادی که خواستار آن هستند، فراهم کند؛ اما باتوجهبه کارآمدی درمان هیپنوتیزمی برای مجموعهی گستردهای از شرایط، چرا سرعت کاربرد و پیادهسازی این روش آهسته است؟
پرسش مهم
دلیل اغلب مشکلات در کاربرد هیپنوتیزم، نبود شواهد نیست بلکه دلیل آن ترکیبی از نگرانی و سوءبرداشت دربارهی ماهیت غیرارادی واکنش هیپنوتیزمی است. به گفتهی ترهون:
این یکی از گستردهترین افسانههای هیپنوتیزم است که اگر یک بار با من به جلسهی هیپنوتیزم بیایند میتوانم کنترلشان را به دست بگیرم و به چیزهای بد هدایتشان کنم؛ اما دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
آماندا بارنیر، استاد علوم شناختی در دانشگاه مکایر استرالیا در پژوهشی با کاربرد هوشمندانهی کارتهای پستال به بررسی این پرسش پرداخته است. او شرکتکنندگان پژوهش را به دو گروه تقسیم کرد: گروهی که دارای قابلیت هیپنوتیزمشوندگی بالا بودند مجموعهی بزرگی از کارتهای پستال را دریافت کردند و پس از القای هیپنوتیزم به آنها پیشنهاد شد که هر روز یک کارت پستال را به بارنیر ارسال کنند تا وقتی که او با آنها تماس بگیرد.
روز بعد، کارت پستالها به بارنیر رسیدند و این روند ادامه یافت. وقتی بارنیر درنهایت با شرکتکنندگان تماس گرفت، واکنش آنها شگفتانگیز بود. بارنیر به یاد میآورد:
افرادی که هیپنوتیزم شده بودند میگفتند: خدای من، این کار خارج از کنترل من بود. حتی درحالیکه باران میبارید من به ادارهی پست میرفتم و کارت پستال را برایتان ارسال میکردم. نمیتوانستم خود را متوقف کنم.
باوجوداین، آزمایش به همینجا ختم نشد. بارنیر همچنین از یک گروه کنترلی استفاده کرد که هیپنوتیزم نشده بودند؛ اما خیلی ساده از آنها درخواست کرد هر روز یک کارت پستال را برایش ارسال کنند. بارنیر به یاد میآورد:
به آنها گفتم من یک دانشجوی دکترا هستم و روی پایاننامهام کار میکنم. میتوانید هر روز این کارت پستالها را برای من ارسال کنید؟
بهطرز شگفتانگیزی گروه دوم هم درخواست بارنیر را به ناچار پذیرفتند. وقتی بارنیر با آنها تماس گرفت و دربارهی تجربهشان پرسید بسیاری در این باره بیمیل بودند. بدینترتیب بارنیر به این نتیجه رسید که شرکتکنندگان هیپنوتیزمشده غیر از این شرایط این کار را انجام نمیدادند. آزمایشهای اولیه تحت مقررات اخلاقی سستتر اجرا شدند و به این نتیجه رسیدند که درخواستهای شدیدتر واکنش مشابهی را بهدنبال دارند.
طی آزمایشی خطرناک در سال ۱۹۳۹، به شرکتکنندگان هیپنوتیزمشده تلقین شد یک مار زنگی پشتالماسی را بردارند. به آنها گفته شد مار تنها یک طناب است. یکی از شرکتکنندگان سعی کرد مار را بردارد؛ اما صفحهای شیشهای مانع آن میشد. شرکتکنندهی دیگر از حالت هیپنوتیزم خارج شد و این درخواست را رد کرد. به دو شرکتکنندهی دیگر گفته نشده بود که مار یک طناب است بااینحال هر دو سعی کردند آن را بردارند.
سپس به دو نفر از شرکتکنندگان تلقین شد که از دستیار آزمایش عصبانی هستند که آنها را در چنین موقعیت خطرناکی قرار داده است. به آنها تلقین شد فلاسکی پر از اسید را به سمت صورت دستیار پرتاب کنند. هر دو این کار را انجام دادند. البته فلاسک اسید با مایعی بیضرر با همان رنگ جایگزین شده بود.
از گروه کنترلی افراد هیپنوتیزمنشده درخواست شد در این کارها مشارکت کنند؛ اما اغلب آنها هیچ قدمی پیش نبردند زیرا به قدری ترسیده بودند که به مارها نزدیک نمیشدند. یافتهها در پژوهش دیگری در سال ۱۹۵۲ منعکس شدند؛ اما پژوهشهای بعدی از این آزمایشها انتقاد کردند زیرا به باور آنها نباید افراد گروه کنترلی را در شرایط یکسان با گروه هیپنوتیزمشده قرار داد.
پژوهش سال ۱۹۷۳ که بهدنبال پاسخ به پرسشهای بیشتری بود، شرکتکنندگان هیپنوتیزمشده و غیرهیپنوتیزم را در شرایط برابری قرار داد. یک گروه از دانشجویان دانشگاهی هیپنوتیزم شدند و به آنها تلقین شد به محوطه بروند و چیزی را که به آنها گفته شده بود هروئین است به گروه دیگر بفروشند. هر دو گروه بیرون رفتند و این کار را انجام دادند.
این آزمایش با مشکلاتی روبهرو شد؛ چراکه پدر یکی از شرکتکنندگان از اساتید دانشگاه بود. ترهون میگوید: «براساس نتیجهی این آزمایش، دانشجویان لیسانس به کارهای احمقانه تمایل دارند و زیاد ربطی به هیپنوتیزم ندارد.»
مشابه یافتهی بارنیر، کارهای عجیبی که افراد در شرایط هیپنوتیزم انجام میدهند محدود به هیپنوتیزم نیستند زیرا حتی اگر خیلی ساده هم از آنها درخواست شود ممکن است انواع کارهای عجیب و غریب را انجام دهند.
این آزمایشها دربارهی یک چیز پاسخی قطعی نمیدهند: آیا شخصی در شرایط هیپنوتیزم مجبور به انجام کاری خلاف میلش میشود؟ بااینحال فراتر از جهان آکادمیک، نمونههای زیادی از کاربرد هیپنوتیزم برای مقاصد شوم وجود دارد.
هیپنوتیزم میتواند بهنظر رازآلود و عجیب برسد؛ اما معمولاً افراد روزانه در شرایط مختلف ممکن است حالتهای مشابه هیپنوتیزم را تجربه کنند
استفاده و سوءاستفاده
هنگام شب، خارج از فروشگاهی کنار جادهی نورث لاندن، ترافیک بالایی در جریان است. داخل فروشگاه، مغازهدار چند کالا را به اطراف جابهجا میکند و در همین حین مردی جوان با نگاهی مصمم درحالیکه تیشرتی خاکستری، کت و شلوار جین تیره به تن دارد وارد فروشگاه میشود. مرد جوان به مغازهدار نزدیک میشود و بازوی او را لمس میکند.
براساس فیلم دوربینهای مداربسته، چند اتفاق عجیب رخ میدهد. مغازهدار ناگهان در گوشهای میخکوب میشود گویی به حالت خواب رفته است. مرد غریبه سینه و شانهی او را لمس میکند و سپس به سمت جیبهایش میرود. تنها زمانی که دزد مغازه را ترک میکند، مغازهدار متوجه میشود چه اتفاقی رخ داده است. ترهون در این باره میگوید:
براساس تجربهی من تفسیر چنین اتفاقهایی دشوار است زیرا از شرایط کامل اطلاعی نداریم. آیا میتوان از حواسپرتی برای ارتکاب جرم استفاده کرد؟ قطعاً پاسخ مثبت است. آیا میتوان شخصی را در حالت خلسه قرار داد و از او سرقت کرد یا به او آزار رساند؟ پاسخ به این سؤال بسیار پیچیده و دشوار است.
سرقت نورث لاندن تنها یکی از نمونههای متعدد سرقتهای این چنینی است. بسیاری از سرقتها شامل سوء استفادههای جنسی بیماران زن توسط هیپنوتیزم کنندگان هستند که اقلب به دلیل عدم توازن قدرت بین سوء استفادهگر و قربانی رخ میدهند. به باور ترهون:
این اتفاقها قطعاً تهوعآور و افتضاح هستند. تفسیر این نمونهها دشوار است زیرا به داینامیک غیرمعمول قدرت کارشناسی یا فردی خبره رخ میدهند که اشخاص به آنها اعتماد میکنند. این اتفاقها معمولاً در موقعیتهای مختلفی با روابط متمایز قدرت از جمله رابطه با مربی، معلم و کارشناسان پزشکی رخ میدهند.
به باور بارنیر علاوه بر داینامیک قدرت، معیارهای دیگری هم مثل کلیشهها و ادراکهایی دربارهی هیپنوتیزم (مثل در هیپنوتیزم کنترل خود را از دست میدهم) وجود دارند که تفکیک آنها دشوار است. بارنیر معتقد است باتوجهبه این معیارها مشخص نیست که هیپنوتیزم به خودی خود عامل آسیبپذیری است یا در زمینهی گستردهتری آسیبزاست.
درنتیجه این پرسش مطرح میشود که شخصی که بهدنبال هیپنوتیزم است چگونه میتواند از ایمن بودن درمان خود اطمینان پیدا کند؟ پاسخ به این پرسش به قانونی طلایی بازمیگردد: «اگر شخصی نتواند بدون هیپنوتیزم شما را درمان کند با هیپنوتیزم هم قادر به انجام این کار نخواهد بود.»
اغلب پزشکها و پژوهشگرها از جمله هیلاری واکر رئیس اجرایی انجمن هیپنوتیزم آکادمیک و بالینی بریتانیا و جو ترامونتانا، رئیس منتخب انجمن هیپنوتیزم بالینی آمریکا، با قانون فوق موافق هستند. کالج سلطنتی روانپزشکان بریتانیا هم توصیه میکند که همیشه شایستگیهای درمانگر خود را بررسی کنید.
در درجهی اول هیپنوتیزمدرمانی باید توسط کارشناسان شایستهی سلامت انجام شود که نسبت به سازمانهای حرفهای پاسخگو هستند. برای مثال این کار باید توسط یک پزشک، روانشناس، پرستار، درمانگر حرفهای یا روانپزشک انجام شود. یکی از دلایل اهمیت این مسئله این است که در بسیاری از کشورها از جمله بریتانیا و استرالیا، هیچ سازمان رسمی برای قانونگذاری هیپنوتیزم وجود ندارد. به نقل از بارنیر:
در استرالیا ممکن است افرادی را پیدا کنید که به دورههای آخر هفته یا شش ماهه در آکادمی هیپنوتیزم میروند؛ و اگر مشکلی رخ دهد چه خواهد شد؟ هیچ سازمان حرفهای وجود ندارد که بتوانید به آن شکایت کنید.
در برخی کشورها، کالجهای هیپنوتیزمدرمانی معمولاً برای ارتباط با یک سازمان انتخاب میشوند که درمانگرهای هیپنوتیزم را ثبت میکند. برای مثال در بریتانیا، انجمن استانداردهای هیپنوتیزم درمانی عمومی (GHSC) وجود دارد؛ اما هیچ کدام از این سازمانها نمیتوانند خود را بدنههای قانونگذاری رسمی بدانند زیرا درمانگرها و هیپنوتیزمگرها مانند پزشکان و روانپزشکها از القاب تحت حمایت برخوردار نیستند.
برای مثال GHSC، از درمانگرهای هیپنوتیزمی میخواهد که از کد اخلاق تبعیت کنند و رویهی شکایات را برای بیماران اعضای ثبتشده باز میگذارد. سخنگوی این انجمن بیان میکند:
بااینحال ازآنجاکه هیپنوتیزمدرمانی درمعرض قانونهای ایستا قرار ندارد و همچنین نه ما و هیچ سازمان دیگری (که هیپنوتیزمگرها را ثبت میکنند) نمیتوانند مانع از ادامهی کار مستقل درمانگری شوند در سازمان ثبت نشده است.
- قبل از بیهوشی مدرن، پزشکان چگونه عمل جراحی انجام میدادند؟
- حتی در اعماق خواب، مغز دربرابر خطر غریبه هشیار است
درسی که از این موضوع میگیریم این است که مطمئن شوید شخصی که برای درمان انتخاب میکنید از شایستگیهای لازم برخوردار است. با اینکه هیپنوتیزم معمولاً تجربهای عجیب درنظر گرفته میشود، از تجربیات زندگی روزمره دور نیست. برای مثال ممکن است افراد در شرایط ذیل هیپنوتیزم را تجربه کنند: وقتی غرق خواندن یک کتاب خوب هستند یا وقتی که جذب یک فیلم میشوند. یا شاید ناگهان حس کنند محو تماشای علامتهای کنار جاده شدهاند. اگر این اتفاق برایتان رخ داد تجربهای مشابه هیپنوتیزم را داشتید.
نکات مشترک زیادی بین جذب شدن به تلفن هوشمند و هیپنوتیزم وجود دارد. برای مثال هر دو ادراک زمان را تغییر داده و آگاهی از محیط خارجی و حس کنترل را کاهش میدهند. برای مثال هنگام مرور گوشی ناگهان متوجه میشوید که محو این کار شدهاید؛ اما در صورتی که اغلب اوقات چنین تجربیات عمیقی را ندارید بازهم عادی است. به باور بارنیر: «این تجربه مانند تفاوت بین برونگرایی و درونگرایی است. دنیای درونی برخی افراد تفاوت زیادی با دنیای اطراف آنها دارد.»
به دلایل مشابه، هیپنوتیزم هم تفاوت چندانی با دنیای روزمره ندارد و بهعنوان یکی از مداخلههای پزشکی میتوان به صورت مشترک با ابزار دیگر از آن استفاده کرد. یک سوزن و سرنگ یا چاقو را اگر به شکلی اشتباه به کار ببرید هر کدام پتانسیل وارد کردن ضربات جبران ناپذیر را دارند؛ اما در دستان یک شخص ماهر میتوانند ابزار قدرتمندی به سود همه باشند.