سرور مجازی
zoomit

۵ بیماری مهلکی که منشأ آن‌ها به‌اشتباه تشخیص داده شده بود

اخیراً افشاگری‌های تازه درباره‌ی چگونگی ورود بیماری ایدز به ایالات متحده خط بطلانی روی یکی از باورهای دیرپا درباره‌ی نحوه‌ی شیوع ایدز در این کشور کشیده است. در متون دانشگاهی دهه‌ی ۱۹۸۰، از مرد مجردی با عنوان «بیمار صفر» نام برده شده است که به‌باور محققان آغازگر شیوع گسترده بیماری ایدز بوده است.

هشدار: این مطلب حاوی توصیف صحنه‌های دلخراش یا مسائل آزاردهنده‌ای است که مطالعه‌ی آن به تمام افراد توصیه نمی‌شود.

به‌نقل از All That’s Interesting، حدود ۳۰ سال بعد مشخص شد که اصلاً «بیمار صفر» به تعبیری که همه فکر می‌کردند، وجود خارجی نداشته است؛ بلکه در‌واقع، روی پرونده او نه عدد صفر بلکه حرف O حک شده بود که نشان می‌داد او از جایی خارج از ایالت کالیفرنیا (Outside California) به آن‌‌‌جا آمده است. کالیفرنیا ایالتی بود که محققان فکر می‌کردند بحران از آن‌‌جا شروع شده است؛ اما حالا می‌توان متوجه شد که حتی مفهوم بیمار صفر اشتباهی املایی بیش نبوده است.

بااین‌حال، این تنها باری نبود که جامعه‌ی پزشکی منشأ بیماری‌ای را اشتباه می‌فهمید. در‌واقع، علم سابقه‌ی طولانی در تشخیص اشتباه بیماری‌ها، به‌خصوص در اولین مواجهه‌ها دارد. در بسیاری از این مواقع، نمی‌توان به‌راحتی از نقش باورها و تعصبات گذشت. در‌ این مقاله، سراغ پنج بیماری ویرانگری رفته‌ایم که در طول تاریخ به‌اشتباه تشخیص داده شده‌اند.

سیفلیس

سیفلیس

دنیای باستان هم طاعون و هم آنچه حالا سیفلیس می‌نامیم، با عنوان «ناخوشی‌های همه‌جاگیر» می‌شناخت؛ چون این بیماری‌ها با پیشروی سریع خود، جمعیت‌های زیادی را تار‌و‌مار می‌کردند و پزشکان را که با نظریه‌های مزاج خود کاری از پیش نمی‌بردند، مات‌و‌مبهوت برجای می‌گذاشتند.

در اواخر قرن پانزدهم، هنگامی‌که کریستف کلمب و ملوانانش بیماری سیفلیس را به اروپا آوردند که بعدها به بیماری فرانسوی شهرت یافت، مشخص شد که این بیماری از راه رابطه‌ی جنسی منتقل می‌شود. اندکی بعد، حاکمان و سردمداران اعلام کردند این زنان هستند که باعث شیوع بیماری می‌شوند؛ به‌خصوص زنان بدنام یا همان روسپی‌ها. هر‌چند علم پزشکی در آن دوران روی تشخیص نحوه‌ی انتقال بیماری‌ها تأثیرگذار بود، این تبعیض نهادی و اجتماعی بود که همچنان حکم می‌کرد زنان باید سرچشمه‌ی تمام بیماری‌های مقاربتی ازجمله سیفلیس تلقی شوند.

در قرن بیستم، همین اجماع نقش مهمی در چگونگی توضیح بیماری سیفلیس و نحوه‌ی مقابله کارشناسان و متخصصان با آن ایفا کرد. این کارشناسان در‌حقیقت از کارگران جنسی زن می‌خواستند تا پاک بمانند. جالب اینکه آن‌ها به مردانی که از خدمات این زنان بهره می‌بردند، چنین توصیه‌ای نمی‌کردند.

بقراط ازدیاد ماده‌ی صفراوی در بدن را دلیل سرطان می‌دانست

پای این اجماع حتی به آزمایشگاه‌ها هم کشیده شد. محققان برای پیداکردن درمانی برای این بیماری که شامل دُزهای جیوه می‌شد، با مبتلا‌کردن روسپی‌های بستری‌شده در بیمارستان به سیفلیس، روی آن‌ها آزمایش می‌کردند.

در یکی از تحقیقات درباره‌ی درمان سیفلیس، حتی محققان این فرضیه را مطرح کردند که می‌توان مانند آبله با مایه‌کوبی از این بیماری نیز پیشگیری کرد. در این روش باستانی، معمولاً مایع آبدانه‌‌ای را که حاوی آبله بود، با اجسام تیز یا سوزن به بدن شخص منتقل می‌کردند. بنابراین، همان‌طور‌که می‌توان حدس زد، در اواسط قرن نوزدهم پزشکان مرتب مشغول انتقال سیفلیس به زنان روسپی بودند تا بتوانند آن‌ها را دربرابر این بیماری مصون و ایمن نگه دارند. باوجوداین، مشکل این‌‌‌جا بود که بسیاری از زنان قبلاً خودشان سیفلیس داشتند؛ پس این تحقیقات هیچ نتیجه‌ای نداشتند.

سرطان

سرطان

یکی از مجموعه‌‌بیماری‌هایی که از دیرباز محققان را سردرگم نگه داشته است، سرطان‌های مختلف هستند؛ به‌خصوص انواع سرطان‌هایی که با وجود درمان‌های تهاجمی، همچنان مرگ‌بار باقی مانده‌اند. سردرگمی بشر درمقابل سرطان از یونان باستان شروع شد. در آن روزگار، مذهب هرگونه مطالعه‌ای روی بدن انسان پس از مرگ را ممنوع کرده بود. این محدودیت‌ها به‌همراه کمبود آشکار ابزارآلاتی مانند میکروسکوپ موجب شد تا پزشکان آن روزگار اطلاعات بسیار اندکی درباره‌ی بدن انسان داشته باشند.

تمام این‌ها احتمالاً می‌تواند به‌خوبی روشن کند که چطور خودِ بقراط، پزشک شهیر و پدر علم پزشکی، تصور می‌کرد سرطان از مزاج‌های بد نشئت می‌گیرد. مزاج‌ها یا طبع‌ها چهار مایع یا رکن اساسی بدن انسان بودند. سوداوی، بلغمی، دموی و صفراوی مزاج‌های چهارگانه‌ی بدن انسان بودند.

به‌عقیده‌ی بقراط، ازدیاد ماده‌ی صفراوی در بدن موجب سرطان می‌شود. با‌‌‌توجه‌‌به اینکه علم پزشکی در آن دوران به‌آهستگی پیشرفت می‌کرد، این باور اشتباه برای مدتی طولانی دوام داشت. فرضیه‌ی دیگر درباره‌ی نقش‌داشتن مایع دیگر بدن، لنف، در ابتلا به سرطان نیز تا قرن هجدهم همچنان به قوت خود باقی بود.

بااین‌حال، باید توجه کرد تصور اینکه به‌هم‌خوردن توازن مایع‌های بدن موجب سرطان می‌شود، چندان دور از ذهن نبود. با‌‌‌توجه‌‌‌به اینکه دانشمندان آن روزگار نمی‌توانستند فعل‌وانفعالات درون بدن را در سطح میکروسکوپی ببینند، تنها به آنچه با چشم غیرمسلح می‌دیدند، اکتفا می‌کردند.

درواقع، نشانه‌های سرطان که از تکثیر غیرعادی و مضر سلولی منشأ می‌گیرد، محققان را به این باور درست رسانده بود که در جایی از بدن چیزی به‌صورت بی‌رویه رشد می‌کند. بااین‌حال، در قرن نوزدهم پزشکان توانستند با به‌کارگیری میکروسکوپ درک بهتری از کارکرد سرطان داشته باشند. بدین‌ترتیب، در مدتی نسبتاً کوتاه درمقایسه‌با سده‌های طولانی که باورهای قدیمی پابرجا بودند، درمان‌هایی برای کاهش سرعت پیشروی این بیماری‌های مهلک ابداع شد.

صرع

صرع

صرع نیز همچون سرطان در تمام طول تاریخ بشر همراه انسان‌ها بوده است. تشنج ممکن است برای هرکسی به‌دلایل زیادی اتفاق بیفتد؛ اما مبتلایان به بیماری صرع ممکن است به‌طورمکرر دچار تشنج شوند. صرع انواع مختلفی دارد که شناخته‌شده‌ترین نوع آن صرع بزرگ (گرندمال) است. این تشنج‌ها نه‌فقط باعث تغییر یا فقدان هوشیاری می‌شوند؛ بلکه به حرکات تونیک (سفت‌شدگی) و کلونیک (تکان‌های آهنگین) در سر و سایر اعضای بدن نیز منجر می‌شوند.

همین ظاهر دلهره‌آور تشنج‌ باعث می‌شد تا بسیاری در روزگاران گذشته صرع را نوعی تسخیر شیطانی بدانند. این باور قدیمی حتی تا همین‌حالا نیز تداوم یافته است. باور تسخیر حتی از کتاب مقدس نیز قدمت بیشتری دارد و بسیاری از مردمان باستان ازجمله بابلی‌ها و یونانی‌ها و رومی‌ها به آن باور داشتند. براساس این باورهای مذهبی، این شیاطین و ارواح خبیث بودند که مبتلایان به صرع را تسخیر می‌کردند و خداوند هم به‌همین‌دلیل آن‌ها را مجازات می‌کرد.

ظاهر دلهره‌آور تشنج‌ باعث می‌شد صرع را نوعی تسخیر شیطانی بدانند

ترس از تسخیر و عقوبت خداوند چنان در اعماق ذهنِ مردمان باستان رسوخ کرده بود که در اکثر مواقع، مصروعان بیچاره طرد می‌شدند یا از آن‌ها دوری می‌شد و حتی برخی از آن‌ها زیر فشار یا به‌اجبار تن به برخی از معالجه‌های هولناک می‌دادند. اطبای روم باستان برای درمان صرع خون و جگر گلادیاتورهای کشته‌شده در نبرد را تجویز می‌کردند. همین درمان‌ها بعدها باعث انجام مراسم‌های جن‌گیری برای معالجه‌ی مصروعان شد.

سل

سل

اگرچه نظریه‌ی میکروبی بیماری‌ها بینش موردنیاز برای شناخت بیماری مخوف تنفسی به نام سل را فراهم کرده بود، تا اوایل قرن نوزدهم به این بیماری «زوال» می‌گفتند. به‌باور پزشکان آن دوران، زوال عمدتاً از غم و غصه فراوان نشئت می‌گرفت. در‌واقع، پزشکان می‌گفتند که تغییر و تحولات شتاب‌زده جهان باعث بروز اندوه و مشکلات روحی مردم شده است؛ بنابراین، فرضیه‌ی اصلی این بود که شهرنشینی و صنعتی‌شدن جوامع نقش مهمی در بیماری سل ایفا می‌کند.

محققان می‌گفتند که شلوغی خیابان‌ها و آلودگی زیاد شهرها مردم را به عفونت‌های تنفسی مهلکی مبتلا کرده و آن‌ها را واقعاً به زوال کشانده است. همه‌ی این‌ها از شدت کثیفی و فراگیری شهرها در آن دوران حکایت می‌کرد. بااین‌حال، بعدها مشخص شد که باسیل عامل بیماری سل است.

غم و غصه‌ی فراوان به‌خصوص به‌دلیل شهرنشینی، عامل بیماری سل قلمداد می‌شد

در جای دیگر، پزشکان فرانسوی ادعا می‌کردند که بیماری‌هایی مانند سل بخشی از جوهره‌ی فرد هستند و علل بیرونی ندارند. بااین‌حال، هرچند پزشکان اعتراف می‌کردند که شرایط نامطلوب زندگی شهری نمی‌تواند باعث بهبود سلامتی کسی شود، حداقل می‌تواند به ابتلای فرد به این بیماری کمک کند.

زندگی شهری ممکن است افراد را درمقابل بیماری سل آسیب‌پذیرتر کرده باشد؛ اما این فقط بدین‌معنی بود که ساکنان نواحی شهری بیشتر با عوامل بیماری‌زا مواجه می‌شدند، نه اینکه فساد و تباهی اخلاقی که نتیجه‌‌ی مستقیم شهرنشینی است، باعث شده باشد شهروندان واقعا از تب‌وتاب و نفس افتاده باشند.

نظریه‌ی میکروبی بیماری‌ها در اواخر قرن نوزدهم وارد دنیای پزشکی شد و توانست نحوه‌ی ابتلا و شیوع بیماری‌هایی مانند سل را روشن کند. پس‌از‌آن، اقدامات بهداشتی باعث کاهش تعداد مبتلایان به سل شد تا سرانجام با ظهور پنی‌سلین در قرن بیستم،‌ این بیماری مهلک عملاً ریشه‌کن شود.

جذام

جذام

جذام شاید یکی از غم‌انگیزترین بیماری‌هایی باشد که به‌طرز دلخراشی برای مدت طولانی به‌اشتباه فهمیده شده بود. به‌باور اطبای قدیم، جذام نیز مانند بسیاری بیماری‌های دیگر قبل از خود، یا ارثی بود یا نوعی عقوبت الهی که با ظاهری دگرگون سراغ فرد می‌آمد.

در هر دو صورت، بیماران جذامی را از جامعه طرد و قرنطینه می‌کردند و به کُلُنی جذامی‌ها می‌فرستادند. یکی از مشهورترین نمونه‌های این کُلُنی‌ها در جزیره‌ی مولوکای در هاوایی ساخته شده بود. بسیاری از جذامی‌ها را به آن‌‌جا تبعید می‌کردند تا باقی عمر خود را در انزوای کامل سپری کنند. ننگ جذام بر‌خلاف بسیاری بیماری‌ها حتی پس از اینکه محققان علل واقعی آن را کشف کردند، نیز باقی بود.

مردم آن‌قدر از ابتلا به بیماری جذام و خود جذامیان می‌ترسیدند که در برخی روستاهای اروپا پس از دیدن جذامی‌ها، ناقوس‌ها به‌صدا در‌می‌آمدند تا به مردم درباره‌ی حضور فرد جذامی در محل هشدار داده شود. بدین‌ترتیب، مردم حتی به جایی که جذامی از آنجا گذشته بود، نزدیک هم نمی‌شدند.

مقاله‌های مرتبط:

  • نگاهی به روش‌های درمانی در مصر باستان
  • تاریخچه مختصر طب اجساد

با کمال تأسف حتی پس از اینکه بیماری جذام به‌خوبی شناخته شد و درمان‌های مؤثری نیز به‌کار گرفته شدند، بازهم انزوای جذامیان ادامه داشت. جذامیان حتی تا نیمه‌های قرن بیستم همچنان به کُلُنی‌ها یا بیمارستان‌های مخصوص جذامیان فرستاده می‌شدند تا باقی عمرشان را به دور از جامعه زندگی کنند.

امروزه تعدادی از کسانی که در دهه‌ی ۱۹۶۰ به مولوکای تبعید شدند، همچنان در آن‌‌جا زندگی می‌کنند. حتی گفته می‌شود از زمان لغو قرنطینه‌‌ی جذامیان، همچنان ده‌ها نفر به کُلُنی جذامیان جزیره‌ای به نام کالاوپاپا فرستاده می‌شدند. تصور بر این است که از آغاز دهه‌ی ۱۸۶۰ تا حدود ۱۰۰ سال بعد از آن، حدود ۸ هزار بیمار نگون‌بخت به این کُلُنی اعزام شده باشند.

حالا پزشکان برای برداشتن ننگ بیماری جذام، بیشتر از نام «بیماری هانسن» استفاده می‌کنند. همچنین، برای کم‌‌کردن وحشت مردم خاطر‌نشان می‌کنند که ۹۵ درصد از کل جمعیت جهان از بیماری جذام مصون هستند و اگر‌هم کسی به جذام مبتلا شود، بیماری را به‌احتمال زیاد نه از یکی از هم‌نوعان خود، بلکه از جانوری مانند آرمادیلو گرفته است.

اگرچه حالا مصونیت دربرابر باکتری عامل جذام افزایش چشمگیری یافته است، همچنان سالانه ۲۵۰ هزار نفر در سراسر جهان به این بیماری مهلک مبتلا می‌شوند. هنوزهم کسانی هستند که براثر این بیماری دچار تغییر شکل‌های علاج‌نیافتنی اعضای بدن یا از‌دست‌دادن دست و پا و سایر اندام‌ها و حتی نابینایی می‌شوند.

سخن پایانی

در سده‌های اخیر، علم پزشکی پیشرفت‌های حیرت‌انگیزی کرده است؛ ‌اما همچنان بسیاری از بیماری‌هایی که منشأ آن‌ها کشف شده، درمان قطعی ندارند. حالا که به هزاران سال تشخیص و برداشت‌های اشتباه نگاه می‌کنیم، حتی نمی‌توانیم تصور کنیم چطور اجداد ما می‌توانستند مرتکب چنین اشتباهاتی شوند؛ ولی بهتر است فراموش نکنید ممکن است نسل‌های آینده نیز همین برداشت را درباره‌ی ما کنند و از این واقعیت انگشت‌به‌دهان بمانند که چطور نمی‌توانسته‌ایم برخی از رازهای پزشکی را حل کنیم.

مجله خبری mydtc

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا