۷۵ سال از حادثه رازول گذشت؛ حقیقت ماجرا چه بود؟
حادثه رازول بدون تردید در بین مورد بحثترین رویدادهای مرتبط به بشقاب پرندهها در تاریخ قرار میگیرد. بهتازگی هفتاد و پنجمین سالگرد سقوط شیء پرنده ناشناس در نیومکزیکو را پشت سرگذاشتیم. در این ۳ ربع قرن، تعداد بیشماری روزنامهنگار، محقق، نویسنده و مستندساز به کندوکاو ماجرا پرداختهاند، اما هنوز هم زوایای زیادی از پرونده رازول مبهم باقیمانده است.
همهچیز از یک روز گرم تابستانی شروع شد
به نقل از خبرگزاری لایوساینس، ژوئن یا احتمالاً اوایل ژوئیه ۱۹۴۷ بود که ویلیام برازل برای شروع یک روز کاری در مزرعه جی.بی.فاستر بیدار شد. مزرعه محل کار او واقع در لینکلنکانتی، نیومکزیکو در فاصله ۱۲۰ کیلومتری شمال رازول بود. برازل میگوید آن روز در آن حوالی کشف تکاندهندهای انجام داد. او به تکههای فلزی به رنگ روشن برخورده بود. این تکهپارههای روشن در واقع قطعات لاستیک، ورقههای فلزی و کاغذی و چوبی پخش و پلا بودند.
دستکم تا آن زمان برازل چیزی در مورد بشقابپرندهها نشنیده بود. هر چند در آن دوره، رؤیتهای زیادی به فاصله کم گزارش شده بودند. کِنت آرنولد، خلبان ادعا کرده بود که روز ۲۴ ژوئن ۹ شیء پرنده ناشناس به شکل نعلبکی را در نزدیکی کوه رینیر واشنگتن دیده است.
ماجرای رازول به سرعت به تیتر اول نشریات و جراید تبدیل شد و اصطلاح «بشقاب پرنده» هم از همینجا وارد فرهنگ عامه شد.
آرنولد سرعت این پرندههای ناشناس را حدود ۱۹۳۰ کیلومتر بر ساعت تخمین زده بود. رؤیت آرنولد دقیقاً در شرق ارگونین اتفاق افتاده بود. اما در آن زمان هیچ هواپیمایی با چنین سرعت حیرتانگیزی ساخته نشده بود. نیروی هوایی آمریکا نیز اعلام کرد که هیچ هواپیمای آزمایشی یا موشک هدایتشونده جدیدی ندارد که با چنین مشخصاتی مطابقت داشته باشد. این ماجرا به سرعت به تیتر اول نشریات و جراید تبدیل شد و اصطلاح «بشقاب پرنده» هم از همینجا وارد فرهنگ شد. این در حالی بود که آرنولد اجسام پرندهای که دیده بود را «هلالیشکل» توصیف کرده بود.
این ماجرا ملتی را مات و مبهوت کرد. تا ۷ ژوئیه مردم نیویورک و دیگر ایالتهای شرق آمریکا، اداره پلیس و منجمان را برای ارائه توضیحات بیشتر تحت فشار گذاشته بودند. همان موقع بود که برازل تصمیم گرفت دست به کار شود. او یک کارتن مملو از آهنپارهها و تکههای لاشهای که به همراه همسرش از محل سقوط جمع کرده بود را به جرج ویلکاکس، کلانتر ناحیه رازول تحویل داد.
در همان زمان حتی زمزمههایی از پاداش برای یابنده هرکدام از اشیاء پرنده ناشناس به گوش میرسید. برازل آن موقع در مصاحبهای با روزنامه رازول دیلی کرونیکل عنوان کرد، گفتههای تاحدی محرمانهای را شنیده که ممکن است یافته او یکی از همان بشقاب پرندهها باشد. ویلکاکس که مثل برازل مجذوب این ماجرا شده بود با سرهنگ ویلیام بلانچارد، افسری از پایگاه نیروی هوایی رازول تماس گرفت. او هم مأمورانی را برای جمع کردن باقیمانده لاشه به محل اعزام کرد.
اتفاقی که بعداً افتاد باعث قوت گرفتن این باور شد که تکههای لاشه در واقع آوار یک فضاپیمای موجودات فضایی بودند. والتر هاوت، افسر اطلاعاتی از پایگاه نیروی هوایی رازول روز ۸ ژوئیه بیانیهای در این خصوص صادر کرد. هاوت در بیانیه خود عنوان کرد: «شایعات زیاد در مورد شیء پرنده دیروز واقعیت یافتند. در این موقع با همکاری یکی از مزرعهداران محلی و کلانتر شهرستان چاوز، صفحهای (دیسکی) به پایگاه نیروی هوایی رازول تحویل داده شد.»
صفحه اول شماره ۹ ژوئیه ۱۹۴۷روزنامه رازول دیلیرکورد با تیتر: پایگاه نیروی هوایی رازول بشقاب پرندهای را در مزرعهای در منطقه رازول گرفت.
این خبر در روزنامه رازول دیلیرکورد به همراه گزارشی از اعزام گروهی از افسران اطلاعاتی به محل چاپ شده بود. سرگرد جسی ای. مارسل، از اداره اطلاعات نیروی هوایی رازول به همراه یکی از افرادش به محل رفته بود. همراه مارسل، شریدان کاویت، افسر ضداطلاعاتی بود. مارسل در راه برگشت به منزلش که بین راه قرار داشت رفت. در آنجا او سری به چند کارتن در صندوق عقب ماشینش زد. مارسل محتویات کارتنها را به پسر ۱۰ سالهاش، جسی جونیور هم نشان داد. یکی از این اشیاء علامتی شبیه هیروگلیفهای باستانی داشت و به همین دلیل، برای همیشه در ذهن پسر جوان ماند.
اما به همان سرعتی که هیجان بالا گرفته بود، ارتش وارد عمل شد تا تمام شایعات را تکذیب کند. درست روز بعد کمی بعد از رسیدن دانشمندان دولت به محل حادثه بود که مقامات مدعی شدند، تکهپارههای لاشه متعلق به یک بالون هواشناسی بودهاند. از سرگرد مارسل نیز خواسته شد تا در کنفرانس خبری همراه لاشه عکس بگیرد. ظاهراً همهچیز همین بود و پرونده بسته شد. دستکم همه اینطور فکر میکردند.
اما علاقهی عموم به ماجرا دوباره از نو قوت گرفت. استانتون فریدمن، فیزیکدان هستهای، نویسنده و محقق بشقاب پرنده در سال ۱۹۷۸ با مارسل مصاحبه کرد. مارسل در این مصاحبه گفت، کشفی که ۳۱ سال قبل انجام داده بود، اصلا از سیارهی ما نبود و دولت به او دستور داده بود سکوت کند. فریدمن هم در تحقیقات خود از حادثه رازول بازنگری کرد و برای روشن شدن قضیه با شاهدان عینی تماس گرفت. تحقیقات پردامنه او مشوق نویسندگانی مانند چارلز برلیتز و ویلیام مور بودند تا درباره حادثه رازول بنویسند. هر دوی این نویسندگان در دهه ۱۹۸۰ کتابهای بسیار پرفروش و البته بحثبرانگیزی درباره حادثه رازول نوشتند. فرضیه نویسندگان این بود که باید پای یک پنهانکاری بزرگ در میان باشد.
نظریه توطئهها درباره حادثه رازول پر و بال گرفت
در آن زمان در اواخر دهه ۱۹۷۰، اتفاقات دیگری در جهان میافتادند. فیلمهای علمی تخیلی «جنگ ستارگان» و «برخورد نزدیک از نوع سوم» بهتازگی به روی پرده سینماها رفته بودند. بنا به گزارش سال ۲۰۰۹ تایمز، تحقیقات مختلف حاکی از آن است که رؤیت و اعتقاد به بشقاب پرندهها در زمان پخش فیلمها و برنامههای تلویزیونی محبوب (با موضوعات مرتبط) بالا میرود. اما شهادتها در مورد آن روز در سال ۱۹۴۷ همچنان در راه بودند و قرار بود برای سالهای متمادی ادامه داشته باشند.
گِلن دنیس مدت کوتاهی پس از پخش قسمتی از مستند تلویزیونی «رازهای حلنشده» از شبکه انبیسی در سال ۱۹۸۹ به سازندگان برنامه تلفن کرد. او گفت، یکی از دوستانش که بهعنوان پرستار در پایگاه نیروی هوایی رازول کار میکرد، جسد سه موجود فضایی را در آنجا دیده است. اما بمب خبری در سال ۱۹۹۴ منفجر شد. در آن سال، دولت آمریکا اعلام کرد در مورد ماجرای رازول حقیقت را تعمداً پنهان نگه داشته است.
عکسی متعلق به حادثه رازول که روز ۲۴ ژوئن ۱۹۹۷ منتشر شد. تجهیزات مهم بالونها درون کیسههای عایقبندی شدهای مانند این قرار میگرفتند. بااینحال، دستکم یک شاهد این کیسهها را با کیسههای حمل جسد اشتباه گرفت.
آیا ممکن است آهنپارهها واقعاً لاشه یک فضاپیمای موجودات فضایی بوده باشند؟ طبق ادعای نیروی هوایی آمریکا، نه اصلاً. داستان بالون هواشناسی حقیقت نداشت. اما این بدین معنا نبود که دولت آمریکا مشغول پنهانکاری در مورد موجودات فضایی بوده است. لاشه هواپیما در واقع به یک پروژه محرمانه تعلق داشت. در این پروژه تحقیقاتی میکروفونها را روی بالونهای ارتفاع بالا نصب میکردند تا بتوانند امواج صوتی آزمایشهای بمب اتمی شوروی را رصد کنند.
این پروژه مشهور به «پروژه مُگول» بین سالهای ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ انجام گرفت. علاوهبراین ادعا شده بود که بالونهای این پروژه از مواد غیرعادی ساخته شده بودند. به همین دلیل اشتباه گرفتن این مواد با اجزای بشقابپرندهها چندان تعجبآور نبود. ظاهراً پرونده باید بسته میشد؛ اما اینطور نبود.
سرگرد جسی ای. مارسل در سال ۱۹۷۸ گفت که دولت به او دستور داده بود سکوت کند.
کنت درینکواتر، استاد روانشناسی در دانشگاه متروپولیتن منچستر که متخصص امور غیرعادی و ماوراءالطبیعه است، در این خصوص اظهار داشت: «عوض کردن دائم گزارشها و روایتها باعث شک و تردید میشود. پیغام اول نامشخص بود. پس از آن، این پیغام نیز تغییر پیدا کرد و این سوءظن به وجود آمد که روی اتفاقی سرپوش گذاشته میشود. همین با برانگیختن حسِ پنهانکاری باعث گمانهزنیها در مورد [نظریههای] توطئه و موجودات فضایی شد.»
با چنین گزارشهای ضدونقیضی، پرونده رازول همچنان باز مانده است. همچنین محققان و روزنامهنگاران ارزش زیادی برای روایت شاهدان عینی قائل شده بودند که بسیاری از آنها نظامیان محترمی به شمار میرفتند. کوین دی. رندل، مورخ، محقق و سرهنگ بازنشسته ارتش ذخیره آمریکا که در ویتنام و عراق خدمت کرده، در این خصوص در مصاحبهای گفت: «تمام اعضای ارشد پایگاه نیروی هوایی رازول به استثنای یک نفر عقیده داشتند که منشأ آن شیء پرنده غیرزمینی بوده است. سرگرد ادوین ایزلی، فرمانده پایگاه وقتی از من پرسید که آیا مسیر درستی را در پیش گرفتهایم؟ منظور او این بود که دنبال کردن سرنخهای موجودات فضایی نمیتواند مسیر اشتباهی باشد.»
تنها استثنا کاویت، سرهنگ بازنشسته نیروی هوایی بود که آن روز به همراه مارسل به محل متلاشی شدن شیء پرنده رفته بود. شهادت دقیق او حاکی از آن بود که هیچ اتفاق غیرمنتظرهای نیفتاده است. او گفت که هیچکس در دولت او را تهدید نکرده و آوارها هم بهشدت پراکنده نشده بودند. بااینحال، محققان بشقاب پرنده میگویند اگر لاشه متعلق به پروژه مگول بود، سازههای این پروژه بزرگ بودند و بنابراین لاشهی آن باید در محوطه بزرگی پراکنده میشدند.
دولت آمریکا پس از تکذیب ماجرای بشقاب پرندهها، اعلام کرد که زبالهها متعلق به یک بالون هواشناسی بودند.
رندل در ادامه افزود: «همه موافق هستند که جسمی در رازول سقوط کرده، اما هیچ توضیحی روی زمین وجود نداشت. دلیل شکست پروژه مگول براساس اسناد موجود این بود که پرواز شماره ۴ (همان پروازی که ظاهراً در رازول سقوط کرد) لغو شد و اصلا از زمین بلند نشد. بنابراین همه توضیحاتی که داده شدهاند نیز بیاثر میشوند: ماجرا یک سانحهی هواپیمایی نبود، موشکی هم در کار نبود و خبری از یک بالون هواشناسی هم نبود.»
در حدود ۴۰ سال اخیر، پای ادعاها و سرنخ های جدیدی به ماجرا باز شده تا معمای رازول همچنان حلنشده باقیبماند. کالوین پارکر، نویسنده و محقق بشقاب پرنده، اخیراً ادعا کرده که قبل از مرگ مارسل در سال ۱۹۸۶ با ا صحبت کرده است. مارسل به او گفته است که ۳ تکه فلزی از محل سقوط را بالای آبگرمکن منزلش مخفی کرده است. بااینحال، این قطعات فلزی هیچوقت پیدا نشدند.
بسیاری از محققان بشقاب پرنده روی این نکته تأکید دارند که هر شهادتی را بیچون و چرا نمیپذیرند. رندل قبلا گفته بود که روایت گلن دنیس را باید به دلیل تناقضهای آن رد کرد. به عقیده او، روایت کادر نظامی هم نباید تنها به دلیل سابقهی آنها پذیرفته شود. رندل در این خصوص گفت: «برخی از شاهدان عینی نظامیانی هستند که با به میان کشیدن پای خود به ماجرا، اعتبار داستان را زیر سؤال بردند.» در همین حال، شاهدان غیرنظامی نیز وارد ماجرا شدند که ادعاهای قانعکنندهای داشتند.
زندل افزود، شاهدان غیرنظامی بسیار معتبری مانند برازل و فرانکی روو هم در دست است. روو قطعاً مورد جالبی است. پدر او در زمان حادثه رازول، یک آتشنشان بود. او ماجرا را به دخترش گفت و موجوداتی که دیده بود را برای او توصیف کرد. روو گفت که پدرش آوار محل سقوط را به او نشان داد، اما دولت بعداً به او گفت ساکت بماند. او همچنین میگفت، مدارکی دارد که نشان میدهد تلفن او شنود میشد. اما از بین تمام شاهدان، ارزش زیادی به روایت مارسل داده شده است.
ژنرال راجر ام. رامی، فرمانده نیروی هوایی هشتم (سمت چپ) و سرهنگ توماس جی. دوبوز تکههای فلزی که در رازول پیدا شدند را بقایای یک بالون هواشناسی دانستند. عکس مربوط به روز ۸ ژوئیه ۱۹۴۷.
رندل گفت: «اگر مارسل تنها [شاهد ماجرا] بود، قطعاً کلِ روایت مسئلهدار میبود، اما اینطور نبود. شاهدان معتبر زیادی داریم، از مردان نظامی خوشسابقه تا مردان و زنان [غیرنظامی] محترمی که عقیده داشتند، لاشه متعلق به فضاپیمای موجودات فضایی بوده است. ما [محققان] تلاش کردهایم تا روایت فریبکاران را از کسانی که واقعاً اطلاعاتی داشتند جدا کنیم. برای مدتی فریب [اطلاعات غلط] را خوردیم، اما بالأخره روایتهای جعلی را کنار گذاشتیم. نکته این است که روایت مارسل را بسیاری از افسران عالیرتبه و غیرنظامیان درگیر در پرونده تأیید میکنند. مارسل آنچه دیده و انجام داده بود را به ما گفت و شهادت او شاخوبرگ کمی داشت.»
رندل در مجموعه تلویزیونی «رازول: نخستین شاهد» حضور پیدا کرد. این مستند تلویزیونی تحقیقات بِن اسمیت، مأمور سابق سیا را در مورد حادثه رازول نشان میدهد. بخش مهمی از این مستند، دفتر خاطراتی است که در بین وسایل شخصی مارسل پیدا شد و برای مدتی تصور میشد، توسط خود او نوشته شده است.
ادامه گمانهزنیها: آیا فضاپیما متعلق به موجودات فضایی بود؟
بعداً مشخص شد، این دفتر خاطرات که حاوی نقلقول، شعر و لطیفه است به زمان حادثه رازول تعلق دارد. اما نوشتههای این دفتر خاطرات با دستخط مارسل مطابقت نداشت. اسمیت نیز مانند بسیاری به این فکر میکرد که چرا افسر اطلاعاتی سابق ارتش باید این دفتر را نگه داشته باشد؟ همین باعث شد تا برخی گمان کنند، مارسل خاطرات خود را به زبان رمزنگاریشدهای نوشته است. بااینحال، اگر چنین بود، بنا به آنچه در مستند گفته میشود، حتی بهترین رمزشکنها نیز نمیتوانستند نوشتههای او را رمزگشایی کنند.
اسمیت همچنین بهدنبال کشف تلکسی بود که ژنرال راجر رامی، فرمانده نیروی هوایی هشتم در خلال کنفرانس خبری ۸ ژوئیه ۱۹۴۷ دراختیار داشت. جی.باند جانسون، خبرنگار روزنامه استار تلگرام عکسی از او به همراه این سند مهم گرفته بود. محققان بشقاب پرنده مدتها است بهدنبال رمزگشایی از عبارتهای این تلکس هستند. به گفته اسمیت، حتی با پیشرفتهترین روشها هم نمیتوان این سند را به درستی خواند. به همین دلیل، این تلکس تا همین حالا موضع یک بحث کشدار و بینتیجه بوده است.
بررسیهای جالب دیگری نیز در این مستند انجام میگیرد. از جمله در یک مورد، یک متخصص زبان بدن فیلمهایی که از مصاحبههای مارسل باقیمانده را تحلیل میکند. به نظر او، مارسل در این مصاحبهها حقیقت را گفته است. در بخش دیگری از مستند، دیوید سوسی، بازرس سقوط هواپیما نیز محل سقوط را بررسی میکند. جالب اینکه جریان باد منطقه با برخورد یک بالون سبکوزن به طریقی در حادثه رازول شرح آن رفته، همخوانی ندارد.
دستکم یکی از محققان روی تلکسی که در دست ژنرال رامی بود، عبارتهای «بازماندگان لاشهی… در صفحه… حمل میشوند» را تشخیص داده بود.
در این مستند مدارک دیگری هم نشان داده میشود. یکی از مهمترین این مدارک، گفتگوی ضبطشده مارسل و لیندا کورلی روی نوار کاست است. مارسل در این گفتگو در مورد آنچه در سال ۱۹۴۷ پیدا کرده صحبت میکند. مارسل در بخشی از این مصاحبه میگوید: «من تمام این چیزها را پیدا کردم و به من گفته شد که دهانم را ببندم. من برای مدت ۳۲ سال بدون اینکه چیزی بگویم این حق را برای خود محفوظ نگه داشتم. من یک افسر اطلاعاتی بودم. من با اطلاعات و امنیت پایگاه سروکار داشتم. متعهد شده بودم که به کشور خودم وفادار باشم و سوگند یاد کرده بودم که دهانم را در مورد هر چیزی که شامل زیرپا گذاشتن اسرار نظامی میشود بسته نگه دارم.»
در مستند گزارش جذابی از خانواده پاتریک ساندرز، آجودان یگان ويژه ۵۰۹ نیروی هوایی ایالات متحده نیز پخش میشود. او ظاهراً به مردم گفته بود که در این حادثه یک بالون هواشناسی دخیل نبوده؛ بلکه چیزی شبیه به یک جت جنگنده در رازول سقوط کرده است. اعضای خانواده ساندرز از قول او گفتهاند که پروندهها از بین رفته یا تغییراتی در آنها داده شده و جهان هنوز برای حقیقت آمادگی ندارد؛ چون باعث جار و جنجال و آشفتگی میشود. او در مورد هدف «دوستانه» موجود فضایی هم بیاطلاع بود.
این دست شهادتها بهخصوص شهادت دسته اول مارسل که در کتاب لیندا کورلی «محض خاطر وطنم» شرح داده شده، باعث میشود تا پرونده حادثه رازول همچنان باز باقی بماند. این واقعیت که دولت آمریکا سرانجام در سال ۱۹۹۴ اذعان کرد که در تمام این مدت پنهانکاری کرده، بازهم جان تازهای به جنجالها داد.
مهم نیست نظر شما در مورد حادثه رازول چه باشد، اما تردیدی نیست که شهر رازول برای همیشه با یکی از بزرگترین معماهای تاریخ گِرهخورده باقی میماند. این در حالی است که شاید هیچوقت در مورد آنچه آن روز گرم تابستانی در آن مزرعه در ایالت نیومکزیکو اتفاق افتاد، به یک جمعبندی و نظر واحد نرسیم.