سرور مجازی
zoomit

آنتونوف A-40؛ داستان تانک بالداری که می‌توانست با پرواز به میدان جنگ برود

تکامل سریع جنگ‌افزارهای زرهی در سال‌های پس از جنگ جهانی اول روش مبارزه کردن در جنگ‌ها را تغییر داد. جبهه غربی به سرعت به خطوط ثابتی از سنگرها تبدیل شد، درحالی‌که هزاران فرد در حملاتی جان می‌باختند که ممکن بود به دستیابیِ فقط چند صد متر از قلمرو منجر شود.

سیم‌های خاردار، توپخانه‌ها و مسلسل‌ها پیشروی جبهه‌ای را بسیار پرهزینه کردند. اما اختراع اولین تانک‌های زرهی در سال ۱۹۱۷ این بن‌بست را شکست. تانک‌ها می‌توانستند از سیم خاردار عبور کنند و تا حد زیادی دربرابر شلیک مسلسل‌ها نفوذناپذیر بودند.

تاکتیک‌های نظامی به سمت شکل جدیدی از جنگ تغییر پیدا کرد و جنگ‌ با سرعت بالایی به منطقه‌ی وسیعی گسترش پیدا می‌کرد. یکی دیگر از سلاح‌های مدرن‌تر یعنی هواگردها دامنه جنگ را از این هم گسترده‌تر ساختند.

برنامه‌ریزان نظامی باید با ایده پیشرفت‌های زرهی دست‌و‌پنجه نرم می‌کردند که طی یک روز ده‌ها مایل را طی کنند. این توانایی چند دهه پیش تقریباً غیرقابل تصور بود.

در دهه ۱۹۳۰، چندین ارتش به این فکر افتادند که چگونه نیروهایی که در جریان نبرد منزوی می‌شدند یا به کمک چترنجات فراتر از خطوط دشمن می‌افتادند، می‌توانند به سرعت از پشتیبانی زرهی برخوردار شوند. به‌نظر می‌رسید تحویل تانک‌های کوچک به‌وسیله‌ی هواپیماهای بمب‌افکن بزرگ بهترین راه باشد و دراین‌زمینه آزمایش‌های محتاطانه‌ای خصوصاً توسط اتحاد جماهیر شوروی در دهه‌ی ۱۹۳۰ انجام شد.

یک ایده این بود که تانک‌های زرهی سبک کوچک مجهز به مسلسل زیر بال‌های هواپیمای بمب‌افکن بزرگی بسته شوند. هواپیما می‌توانست فرود آید، تانک‌ها را پیاده کند و دوباره پرواز کند. این کار ازنظر فنی امکان‌پذیر بود، اما عیب مهمی که داشت این بود که باید زمین مسطح کافی در آن حوالی وجود می‌داشت تا چنین هواپیمای بزرگی بتواند بر زمین بنشیند.

ایده دیگر عجیب‌تر بود: چرا وقتی تانک خودش می‌تواند فرود آید، هواپیما را بر زمین بنشانیم؟

به‌این‌ترتیب، ایده تانک گلایدر مطرح شد.

مقاله‌های مرتبط:

  • عجایب جنگ جهانی دوم؛ از توپ گوستاو تا زیردریایی سورکوف
  • راز اسلحه مخوف نیکولا تسلا: آیا پرتو مرگ واقعی بود؟

استفاده نظامی یکی از دلایل اصلی ساخت گلایدر در نیمه نخست قرن بیستم بود. آلمان، اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا و ایالات متحده تلاش زیادی برای ساخت گلایدرهایی کردند که بتوانند نیروها و محموله‌ها را به مناطق جنگی ببرند.

گلایدرها درست مانند گلایدرهای ورزشی امروزی که پشت هواپیمای سبکی یدک کشیده می‌شوند، بر پشت هواپیماهای حمل‌و‌نقل یدک کشیده می‌شدند و در نزدیکی هدف رها می‌شدند تا حرکت به سمت هدف را ادامه دهند. اگرچه این گلایدرها برای اینکه کارآمد باشند و بتوانند به‌راحتی وارد میدان جنگ شوند، به فضای باز نیاز داشتند (این امر مکان‌های استفاده از آن‌ها را محدود می‌کرد)، سلاح سرنوشت‌سازی در جنگ جهانی دوم بودند.

در اوایل دهه ۱۹۳۰، تانک‌ها کوچک‌تر شدند، زیرا برنامه‌ریزان نظامی به سمت جنگ‌های متحرک‌تر گرایش بیشتری پیدا کردند. جی والتر کریستی، مهندس آمریکایی که سیستم تعلیق ابتکاری را اختراع کرد که در بسیاری از تانک‌های جنگ جهانی دوم استفاده شد، برای اولین‌بار در اوایل دهه ۱۹۳۰ ایده تانک پرنده را مورد توجه قرار داد.

طرح کریستی بلندپروازانه‌تر از طرح‌های بعدی بود و شامل پیچ کردن یک جفت بال هواپیمای دو باله و یک دم و همچنین یک ملخ به تانک بود که از موتور تانک نیرو می‌گرفت. به‌گفته‌ی کریستی، این تانک می‌توانست پس از طی تقریباً ۹۰ متر به پرواز درآید و سپس می‌توانست با نیروی خودش حرکت به سمت محل هدف را ادامه دهد.

تانک تی ۶۰ / t-60 tank

تانک تی ۶۰ اساس پروژه بلندپروازانه اولگ آنتونوف را تشکیل می‌داد.

کریستی در سال ۱۹۳۲ در مجله‌ی Popular Mechanics گفت: «خلبان تانک پرنده برای برخاستن از زمین به زمین همواری که هواپیمای بمب‌افکن به آن نیاز دارد، نیازی ندارد. او می‌تواند از روی زمین گلی، زمین ناهموار و زمینی که در آن هواپیمای متوسط توانایی بلند شدن از زمین را ندارد، بلند شود.»

ارتش ایالات متحده به اندازه کریستی متقاعد نشد و این ایده نوآورانه پذیرفته نشد. اما چند سال بعد، طراح آرمان‌گرای دیگری در اتحاد جماهیر شوروی این ایده را به واقعیت تبدیل کرد.

اولگ آنتونوف از دوران کودکی شیفته هوانوردی بود. او در دوران نوجوانی برای خودش یک گلایدر طراحی کرده بود. استعداد او درزمینه‌ی طراحی سرانجام او را به سمتی برد که طراح اصلی کارخانه گلایدر مسکو شد که در آنجا بیش از ۳۰ گلایدر مختلف را طراحی کرد.

برنامه‌ریزان نظامی شوروی شروع به درک این موضوع کرده بودند که واحدهای چترباز ممکن است به سلاح‌های سنگین‌تری نیاز داشته باشند تا در صورت دور افتادن از نیروهای خودی بتوانند زنده بمانند.

یکی از گزینه‌های مورد بررسی انداختن تانک‌های کوچک از بمب‌افکن‌های بزرگ با استفاده از چتر نجات بزرگ بود. اما همان‌طور که استوارت ویلر، متصدی موزه تانک بووینگتن در بریتانیا توضیح می‌دهد این ایده بدون مشکل نبود: «یکی از ایده‌هایی که در دوره پس از جنگ در شوروی می‌بینیم، ایده انداختن وسایل نقلیه به کمک چترهای نجات است. اما خدمه کجا بودند؟ آن‌ها خدمه را نیز می‌انداختند، اما ممکن بود در جای دورتری فرود آیند و تا وسیله‌ی نقلیه چند مایل فاصله داشته باشند.» ویلر ادامه می‌دهد: «تانک های کوچکی که زیر هواپیمای توپولف بسته می‌شدند، راه‌حل این مشکل بودند و از آن‌چه در دهه‌ی ۱۹۶۰ در ایالت متحده اتفاق می‌افتد که هلی‌کوپترهای سیکورسکی وسایل نقلیه را زیر هواگرد می‌بستند، دور نبودند.» اما در دهه ۱۹۳۰، چنین ایده‌هایی عملی نبود.

طرح تانک تی ۶۰ / tank

تی ۶۰ باید به‌طور گسترده‌ای اصلاح می‌شد تا به اندازه کافی سبک می‌شد که بتواند پرواز کند.

در سال ۱۹۴۰، درست یک سال قبل از حمله آلمان به شوروی، از آنتونوف برای کار روی گلایدری که می‌توانست تانک‌های کوچک را حمل کند دعوت شد. اما طرح کریستی او را مجذوب خود کرد و او روی طرح تانک پرنده‌ای به نام آنتونوف A-40 کار کرد.

در ساخت نمونه اولیه از تانک تی ۶۰ استفاده شد که تانک کوچک و سریعی بود که برای شناسایی دشمن استفاده می‌شد. روی آن یک جفت بال هواپیمای دوباله و یک دم بلند پیچ می‌شد. ویلر می‌گوید این هم راه‌حل ایده‌آلی نبود: «مشکل این بود که تنها وسیله نقلیه‌ای که می‌توانست برای این کار استفاده شود، تانکی با طراحی سال ۱۹۳۷ بود که زره نازک و اسلحه کوچکی داشت.»

نکته مثبت تانک لغزنده این بود که هواپیماهای حمل‌کننده بزرگ و کند را درمعرض آتش زمینی قرار نمی‌داد. تانک دور از ناحیه فرود آزاد می‌شد و تا محل توقف روی زمین می‌لغزید. مدلی از آنتونوف A-40 که چند سال پیش توسط یک موزه هلندی ساخته شد، اندازه بزرگ این وسیله‌ی مبتکرانه و غیرمتعارف را نشان می‌دهد (تصویر پایین).

جیم وینچستر، روزنامه‌نگار هوانوردی به بی‌بی‌سی فیوچر می‌گوید: «این تانک فقط حدود شش تن وزن دارد و بسیار کوچک است. اما طول بال‌ها به اندازه یک بمب‌افکن کوچک بلند است و مساحت بال آن دو برابر است.» دو مجموعه بال که روی همدیگر قرار گرفته‌اند، برای ایجاد نیروی بالابر کافی برای بالا نگه داشتن تانک مورد نیاز هستند.

اگرچه طرح آنتونوف تا مدت‌ها پس از حمله آلمان به شوروی در سال ۱۹۴۱ روی کاغذ باقی ماند. این‌جا بود که آنتونوف متوجه شد محقق کردن یک ایده چقدر می‌تواند دشوار باشد. سرانجام در سال ۱۹۴۲ نمونه اولیه واقعاً ساخته شد.

در تاریخ دوم سپتامبر ۱۹۴۲، سرگئی آنوخین، خلبان آزمایش (یا در این مورد، راننده آزمایش) کنترل تانک را به دست گرفت که توسط طناب بکسل بلندی به بمب‌افکن توپولف TB-3 متصل شده بود. آنتونوف A-40 در آستانه انجام اولین پرواز خود بود. وینچستر می‌گوید: «برای آزمایش پرواز، آن‌ها باید مهمات و بیشتر سوخت را کنار می‌گذاشتند تا وزن کم‌تر شود. ایده این بود که با چرخش برجک تانک، کنترل‌های روی بال‌ها را حرکت بدهید.» اما تانک آن‌قدر سنگین بود که برجک هم باید برداشته می‌شد.

توپولف با آنتونوف A-40 متصل به آن به پرواز درآمد، اما برای جلوگیری از سقوط محبور شد تانک را خیلی زودتر از موعد فرود بیاورد. نیروی درگ ایجادشده توسط وسیله‌ی نقلیه سنگین خیلی زیاد بود. آنوخین موفق شد تانک را بلغزاند تا در یک مزرعه متوقف شود. پس از فرود، او موفق شد بال‌ها و دم‌ها را باز کند و سپس تانک را به پایگاه برگرداند. مشخص شد آئرودینامیک پایه آنتونوف A-40 درست است، اما اولین پرواز (و تنها پرواز آن) دشواری‌های حمل چنین وسیله‌ی نقلیه سنگینی در هوا را نشان داد. وینچستر می‌گوید: «به آن تانک پرنده گفته می‌شود، اما مانند چیزی که مردم ممکن است تصور کنند که تانکی بود با سرعت می‌لغزید و شلیک می‌کرد، نبود.»

نمونه کوچک تانک پرنده / A-40

نمونه کوچکی از آنتونوف A-40 اندازه بسیار بزرگ بال‌ها و دم را در مقایسه با تانک کوچک نشان می‌دهد.

طراحان شوروی درنهایت می‌خواستند آنتونوف A-40 را با تانک بسیار سنگین‌تر و کارآمدتر T-34 جایگزین کنند. اما اولین پرواز ناموفق آن نشان داد که هیچ هواپیمایی به اندازه کافی قدرتمند نیست که بتواند آن گلایدر را از زمین بلند کند. تانک T-34 کامل با وزن ۲۶ تن، بیش از چهار برابر T-60 وزن داشت. چنین تانک کوچکی ممکن است به‌عنوان پشتیبانی برای واحدهای پارتیزانی عمل کند که پشت خط مقدم عمل می‌کنند اما در نبرد بزرگ چندان مفید نیست. وینچستر می‌گوید: «تانکی دارید که ممکن است در شرایط خاص مفید باشد، اما در میدان جنگ سودمند نیست.»

طرح آنتونوف دیگر هرگز پرواز نکرد، اما این پایان مفهوم تانک پرنده نبود. ژاپن که به مفهوم کریستی علاقه‌مند بود، نیز این ایده را در طول جنگ جهانی دوم بررسی کرد. تانک سبک «کورو» طرح کاملاً جدیدی بود که به‌طور خاص برای این کار ساخته شده بود. مانند آنتونوف A-40، قرار بود که این تانک بر پشت یک هواپیمای بزرگ بکسل شود و سپس رها شود تا بلغزد و مسیر خود تا میدان جنگ را طی کند.

طراحان متوجه شدند فشار ناشی از برخاستنِ سریع زنجیرهای تانک را خرد می‌کند، بنابراین یک جفت اسکی نصب کردند. مانند بال‌ها و دم، اسکی‌ها را می‌شد به سرعت پس از فرود جدا کرد و تانک ۲/۹ تنی کوچک می‌توانست وارد عمل شود. اما دو سال بعد این پروژه لغو شد، زیرا ژاپن درگیر نبردی دفاعی شد و افزایش برتری هوایی ایالات هوایی استقرار چنین تسلیحاتی را روی هواپیماهای کُند و آسیب‌پذیر بسیار خطرناک می‌کرد. آن پروژه هرگز از مرحله نمونه اولیه فراتر نرفت و خود تانک هرگز پرواز نکرد.

بریتانیا نیز در طول جنگ چند حرکت آزمایشی درزمینه‌ی تانک پرنده انجام داد و طرحی را ایجاد کرد که ساده‌تر و البته همان اندازه عجیب بود و حتی پرواز کرد. خفاش بینس گلایدری برای کاوش طرح بزرگ‌تری بود که بتواند همراه یک تانک استفاده شود. برخلاف، آنتونوف A-40 این گلایدر به جای دو مجموعه بال، یک مجموعه بال داشت.

خفاش بینس / baynes bat

نسخه کوچکی از خفاش بینس توانست پرواز کند، اما این پروژه پیش از اینکه نمونه‌ای در اندازه کامل به پرواز درآید، لغو شد.

اگر خفاش بینس وارد مرحله تولید می‌شد، پهنای بالش بیش از ۳۰ متر می‌رسید. بال همچنین حالت پیکانی داشت که ویژگی رایجی است که در جنگنده‌های جت مافوق صوت یک دهه بعد استفاده شد، اما این جهش آیرودینامیکی به‌ندرت در طول جنگ جهانی دوم مشاهده شد.

خفاش دم نداشت و به جای آن دارای پایدارکننده عمودی بود که شبیه باله ماهی بود و در انتهای هر بال نصب شده بود. نمونه اولیه بینس دارای تانک نبود. خلبان در بدنه کوچکی می‌نشست که بال‌های بسیار بزرگی اطراف آن قرار داشتند. رابرت کرونفلد، خلبان آزمایش خفاش بینس بعداً اظهار داشت: «به رغم طراحی غیرمتعارف، این هواگرد مشابه دیگر گلایدرهای سبک دارای کنترل‌های سبک و حساس عمل می‌کند و برای خلبانان در تمام وضعیت‌های عادی پرواز ایمن است.»

اما چند سال بعد، اریک براون خلبان آزمایش بریتانیا که سابقه زیادی در پرواز با هواگردهای مختلف داشت، خیلی تحت تأثیر قرار نگرفت. او گفت هواگرد کنترل ضعیفی داشت و کابین خلبان دید خوبی نداشت و برای فضاهای محدود مناسب نبود. براون گفت تصور اینکه تانک متوسطی هم به آن اضافه شود، مغز آدم را منفجر می‌کند. نسخه کامل خفاش هرگز ساخته نشد. وینچستر می‌گوید: «خفاش راهی برای بردن تانکی به میدان جنگ بود، اما مشکل این بود که آن‌ها هرگز آن تانک را نداشتند.»

بریتانیا ایده تانک پرنده را کنار گذاشت. درعوض، گلایدر بزرگی به نام همیلکار را ساخت که بتواند تانکی را با خود حمل کند. دستور ساخت گلایدری که به اندازه کافی بزرگ باشد که بتواند یک تانک را حمل کند، توسط وینستون چرچیل نخست‌وزیر بریتانیا در سال ۱۹۴۰ صادر شد. همیلکار به اندازه کافی بزرگ بود که یک تانک دو نفره تترارک را حمل کند که می‌توانست پس از نشستن بر زمین از درهای جلویی گلایدر بیرون برود.

آن‌ها در پیاده‌سازی‌های نرماندی مورد استفاده قرار گرفتند، اما با مشکلات مشابه تی ۶۰ مواجه شدند. تانک را می‌شد وارد گلایدر کرد و به هوا برد، اما برای مقابله با تانک‌های آلمانی خیلی ضعیف بود. تانک مشابهی که به ملخ معروف بود و توسط آمریکایی‌ها ساخته شد، نیز داخل همیلکار جا می‌شد، اما همین مشکلات را داشت.

تانک داخل گلایدر / Hamilcar glider

تانک تترارک یک طرح بریتانیایی بود که به اندازه کافی کوچک بود که بتواند درون گلایدر همیلکار جا بگیرد.

وینچستر می‌گوید هشتاد سال پس از تنها پرواز خود، آنتونوف A-40 مفهوم جالبی را نشان داد، اما این ایده درنهایت به بن‌بست رسید. او می‌گوید: «تلاش‌هایی برای ساخت بال‌های مناسب پروازهای یک‌باره و کاهش آسیب‌پذیری آن‌ها انجام شد. می‌توانستید آن‌ها را از چندین مایل دورتر ببینید و اگر درمعرض خطر قرار می‌گرفتند، نمی‌توانستند با سرعت کافی حرکت کنند.»

ظهور هلیکوپترهای بزرگ و حمل‌و‌نقل نظامی اختصاصی پس از پایان جنگ جهانی دوم، ایده تانک پرنده را بی‌ارزش کرد. در جریان جنگ سرد، شوری چند وسیله‌ی نقلیه اختراع کرد که می‌توانستند همراه خدمه داخلشان با چتر به زمین فرد آیند. وسایل نقلیه درحالی‌که چتر نجات به آن متصل بود و سیستم موشکی خاصی که وقتی سکوی فرود نزدیک زمین می‌رسید، روشن می‌شد، روی سکو می‌نشستند. موشک‌ها به میزان قابل‌توجهی سرعت فرود را کاهش می‌دادند و به وسیله نقلیه اجازه می‌دادند که فورا وارد جنگ شود.

در ایالات متحده، تانک کوچکی می‌توانست به شیوه‌ی ترسناک‌تری تحویل داده شود. شریدان M551 با چتر نجات روی سکویی فلزی فرود می‌آمد و چترها درحالی‌که تانک هنوز درون هواپیما بود، باز می‌شدند. نیروی باز شدن چتر سکو را به سمت بیرون از هواپیما می‌کشاند و بخش زیادی از نیروی فرود توسط سکو گرفته می‌شد. اگرچه خدمه باید به‌طور جداگانه از هواپیمای دیگری با چتر به زمین می‌پریدند.

ایده تانک بالدار ممکن است بی‌فرجام مانده باشد، اما رویای تانکی که راه هوایی به میدان جنگ برسد، هنوز از بین نرفته است.

مجله خبری mydtc

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا