آیا کرونا نحوه رؤیا دیدن ما را نیز تغییر داد؟
جسم دایردر بارت در رختخواب بود؛ اما ذهن او در یک کتابخانه بود. کتابخانه درون خانهای بسیار قدیمی قرار داشت با چراغهای نفتی تابان و قفسههایی از کتابهایی زیبا با جلدهای چرمی. او در ابتدا احساس آسودگی و امنیت میکرد، دقیقا جایی که یک فرد دانشگاهی مانند بارت که در گروه روانپزشکی دانشکده پزشکی هاروارد تدریس میکند و ویرایشگر مجلهی Dreaming است، ممکن است آن را جذاب ببیند؛ اما با ادامه پیدا کردن رؤیا، وضعیت تغییر کرد. همانطورکه او بعدا به خاطر میآورد: «من کمتر میتوانستم روی کتابخانه تمرکز کنم و بیشتر تحتتأثیر وحشت نادیدهای قرار داشتم که بیرون وجود داشت. آن سوی پنجره، بلای وحشتناکی داشت جهان را به ویرانی میکشید».
وقتی بارت از خواب بیدار شد، اواسط مارس ۲۰۲۰ بود. او درمورد ویروس کرونای جدید در ووهان از زمانی که بهعناوین خبری تبدیل شده بود، خوانده بود و این سؤال به ذهن او خطور کرده بود که این اتفاق چگونه در خواب افرادی که آن را تجربه میکنند، خود را نشان میدهد: ساکنان قرنطینه در چین، پزشکان و پرستاران درمانده در ایتالیا.
موضوع خوابها در جریان فاجعهی جمعی چیزی بود که بارت بارها آن را مطالعه کرده بود. او رؤیاهای کویتیها را پس از حملهی عراق و رؤیاهای افسران انگلیسی را که در طول جنگ جهانی دوم توسط نازیها به زندان افتاده بودند، تجزیهوتحلیل کرده بود تا ببیند که با همدیگر و با خوابهای زمانهای آرامتر چه تشابهها و تفاوتهایی دارند.
در کودکی، بارت مجذوب خوابهای خود بود که اغلب واضح بودند. آنها معمولا پس از بیداری همچنان به یاد او میماندند. او وقتی بزرگ شد، تصمیم گرفت نویسنده داستان شود. بسیاری از داستانهای اولیهای که او نوشت، نهتنها در دنیاهایی که او تصور میکرد، جریان داشت بلکه همچنین درون و خارج از دنیاهای خواب شخصیتهای او جاری بود.
بارت درمورد رؤیاهای دیگران بهشدت کنجکاو بود. وقتی او کار نوشتن برای روزنامه دبیرستان را آغاز کرد، گهگاه از منابع خود میپرسید که آیا درمورد موضوعی که با آنها دربارهی آن مصاحبه میکرد، خوابی دیدهاند. برای بارت، رؤیاها پنجرهای رو به ذهن دیگران بود. او در دانشگاه به این نتیجه رسید که داستاننویسی آینده او نیست. او میخواست دانشمندی باشد که اتفاقات درون رؤیاها را مطالعه کند.
اما علم درمورد مسائلی است که قابلمشاهده، قابل اندازهگیری، آزمایشپذیر، قابل پیشبینی و قابلتوضیح باشد و رؤیاها هیچیک از این ویژگیها را ندارند. آنها درون سر فرد دیگری اتفاق میافتند، برای ناظران کاملا نامرئی هستند و در بهترین حالت میتوان ازطریق یادآوری تکههای مبهم و ناقصی که سریعا نیز فراموش میشوند، به آنها دست پیدا کرد.
محتوای عجیب و بهظاهر شخصی رؤیاها منطق روایی را به چالش میکشاند (من در اتاق غذاخوری مادر بزرگم بودم، با این تفاوت که انگار کافهتریای مدرسه راهنمایی من بود و سپس متخصص ارتودنسی قدیمی من و این شخصیت از کتابی که دارم میخوانم، در آنجا بودند).
بارت در مقطع دکترای روانشناسی به تحصیل مشغول شد. او متوجه شد بسیاری از کارشناسان معتقدند که رؤیاها اساسا بیمعنا هستند، آنها بهخودیخود هیچ هدف تکاملی ندارند و صرفا اثر جانبی شلیکهای عصبی تصادفی هستند، زیرا مغز در این زمان به کارهای مهمتری میپردازد. برایناساس، توجه بیشازحد به نتایج تصادفی نورونهای خوابآلود که موجب ایجاد داستانهای عجیبوغریبی میشدند، احمقانه بود.
اما بارت هرگز از باور خود درمورد اهمیت رؤیاها دست نکشید. اولین کتاب او مجموعه ویرایششدهای بود که رؤیاهای بازماندگان رویدادهای آسیبزا را جدی میگرفت. کتاب بعدی او با عنوان «کمیته خواب» به نقش رؤیاها در خلاقیت میپرداخت.
بارت همچنین مانند پژوهشگرانی که رؤیاها پس از طوفانها و آتشسوزیها و جنگها را مطالعه میکنند، به رویدادهای بزرگ و جمعی، اتفاقاتی که افراد مختلف زیادی آنها را تجربه کرده و سپس درمورد آنها خواب دیدهاند، مجذوب شد. رؤیاهای یک فرد ممکن است منحصربهفرد و غیرمنسجم بهنظر برسد؛ اما وقتی رؤیاهای افرادی زیادی را بررسی میکنید که همه تجربه یکسانی داشتهاند، الگوهایی را پیدا میکنید. درون این الگوها ممکن است معنا را پیدا کنید.
تجزیهوتحلیل رؤیاهایی که پس از حملات ۱۱ سپتامبر رخ داد، نشان داد این اتفاق افراد را به شکل متفاوتی تحتتأثیر قرار داده بود. نیروهای امدادی و بازماندگان اغلب نسخههای واقعگرایانهای از ترومایی را تجربه کرده بودند، میدیدند. برخی از کابوسها هر شب تکرار میشدند، درحالیکه برخی دیگر در طول زمان تغییر میکردند.
بارت در نمونهی خود با دو فرد شاهد مصاحبه کرده بود که خواب پریدن مردم از ساختمانها را میدیدند تا اینکه درنهایت در خوابهای آنها مردم دارای چتر نجات بودند تا بهطور ایمن روی زمین فرود آیند؛ اما حتی افرادی که صرفا حملات را از تلویزیون تماشا کرده بودند، افزایش اضطراب و کابوسهای شبانه را تجربه کردند. رؤیاهای آنها اغلب با چیزی که واقعا اتفاق افتاده بود، جایگزین یا ترکیب شده بود و آنها خواب بلایای دیگری مانند سونامی یا زمینلرزه را میدیدند که نمایانگر عواطفی بود که طی حادثه واقعی احساس کرده بودند.
پس از ۱۱ سپتامبر، بارت معتقد بود که هرگز با رویداد دیگری روبهرو نخواهد شد که چنین تأثیر قوی و فراگیری روی رؤیاها داشته باشد؛ اما با گسترش ویروس جدید و تعطیلیهای جهان، بارت متوجه شد که در اشتباه بوده است. او نیز مانند مردم دیگر، در میان طوفان زندگی میکرد و این زمانی استثنایی در تاریخ خواب دیدن بود. بارت حتی زمانی که خانهنشین شده بود، فرصت مطالعه این موضوع را از دست نداد.
مطالعه رؤیاها بهطورکلی دقیق نبوده است و پژوهشگران برای افزایش دقت مطالعات، ابزارهای علوم اجتماعی و زیستپزشکی را به دنیای درون خوابهای ما آوردهاند. آزمایشگاههای خواب متصل به دانشگاههای سراسر جهان وجود دارند که با استفاده از fMRI و EEG خواببینها را مطالعه میکنند و پژوهشهای تجربی حاصل را در مجلههای معتبر منتشر میکنند.
دانشمندان همچنین درحال مطالعه استفاده از ابزارهای واقعیت مجازی برای مهندسی رؤیاها و تجربیات خواب هستند و حتی شروع به استفاده از اسکنهای مغز برای ایجاد الگوریتمهایی کردهاند که به آنها امکان میدهد تا هرچند با دقت محدود، اما تصاویری را که افراد در خواب میبینند، پیشبینی کنند. هدف آنها عبور از دیوارهایی است که درک ما از رؤیاها را محدود کرده است.
اما حتی با وجود آزمایشگاههای خواب و اسکنهای مغز، تور نیلسن مدیر آزمایشگاه خواب و کابوسهای شبانه در دانشگاه مونترال اظهار تأسف میکند که پدیدهی خوابدیدن دروازههای زیادی ندارد که بتوان وارد آن شد؛ اما دنیاگیری فرصتی استثنایی فراهم کرد: نه یک پاسخ بلکه نقطه دسترسی دیگر و آزمایشی طبیعی که از تجربه جمعی ساخته شده است.
با گسترش ویروس کرونای جدید و حرکت بیشتر جهان به سمت انزوا، پژوهشگران حوزهی خواب شروع به طراحی مطالعات و تنظیم نظرسنجیهایی کردند که ممکن بود به آنها اجازه دهد تا به پدیده خواب بهتر بپردازند.
اولین چیزی که تقریبا هر کسی متوجه آن شد، این بود که برای بسیاری از مردم، جهان خوابها ناگهان بزرگتر و شدیدتر بهنظر میرسید. مطالعهای از بیش از هزار ایتالیایی که در قرنطینه شدید زندگی میکردند، نشان داد که حدود ۶۰ درصد از افراد بد میخوابیدند (پیش از دنیاگیری، فقط یک سوم از ایتالیاییها مشکل خواب را گزارش میکردند) و آنها همچنین نسبتبه زمانهای عادی، بیشتر خوابهای خود را به خاطر میآوردند و گزارش میکردند که خوابهای آنها بهطور غیرعادی واقعی، عاطفی و عجیب شده است.
در ووهان، مطالعهای از ۱۰۰ پرستار که مجبور شده بودند در خطوط مقدم کار کنند، نشان داد ۴۵ درصد از آنها کابوس میدیدند؛ نرخی که دو برابر نرخ کابوسدیدن در بین بیماران سرپایی دچار مشکلات روانپزشکی و بسیار بالاتر از چیزی است که در میان ۵ درصد جعیت عمومی که دچار اختلال کابوس هستند، دیده میشود.
در فرانسه، مرکز تحقیقات علوم اعصاب لیون دریافت که یادآوری رؤیاها در ماه پس از شروع قرنطینه ۳۵ درصد افزایش یافته است، درحالیکه نظرسنجی از ۳ هزار آمریکایی نشان داد تقریبا یک سوم متوجه شده بودند که بهطور ناگهانی خوابهای بیشتری را به خاطر میآورند.
حتی سایتهای رسانههای اجتماعی نیز پر از افرادی بود که شگفتزده بودند که خوابهای آنها چقدر فعالتر و شفافتر شده است. بسیاری پرسیده بودند که آیا فقط من اینطور هستم. اینطور نبود.
قسمتی از این افزایش در خواب دیدن احتمالا منعکسکننده اضطراب است. پژوهشها نشان داده است که عواطف زندگی بیداری بیشتر از رویدادهای واقعی در خوابهای ما منعکس میشود و در همین حین، احساسیترین خوابهای ما آنهایی هستند که با احتمال بیشتری آنها را به یاد میآوریم.
یکی دیگر از عوامل افزایش در خواب دیدن زمانبندی است. زمانی که میخوابیم، تقریبا هر ۹۰ دقیقه، وارد خواب REM میشویم (مرحلهای از خواب که بیشتر رؤیاهای عاطفی و داستانوار ما در آن اتفاق میافتد). با جلوتر رفتن شب، دورههای REM طولانی و طولانیتر میشوند: اولین دوره ممکن است فقط ۵ دقیقه طول بکشد، درحالیکه دورههای بعدی میتواند ۴۰ دقیقه طول بکشد. ازآنجایی که خواب REM به سمت صبح پربارتر میشود، خواب شبانه کوتاه میتواند برای رؤیادیدن فاجعهبار باشد.
بارت در کتاب کوتاهی که درمورد نتایج نظرسنجیهای خود نوشت و «خوابهای دنیاگیری» نام دارد، نوشت: «وقتی به جای هشت ساعت، شش ساعت میخوابید، یک چهارم از زندگی خواب خود را از دست نمیدهید. شما تقریبا نیمی از رؤیاها و دقیقا رؤیاهایی را که از همه بیشتر واضح، عجیب و به یادماندنیتر هستند، از دست میدهید».
آنتونیو زادرا، استاد روانشناسی دانشگاه مونترال و پژوهشگر مرکز تحقیقات پیشرفته پزشکی خواب میگوید وضعیت غیرعادی جهان (که در آن افراد پرمشغلهی محروم از خواب، خواب نمیبینند یا نمیتوانند به خوابهای خود توجه کنند) کمی مانند این است که همه در شهری روشن زندگی میکنیم که نمیتوانیم چیزی فراتر از نورهای مصنوعی اطرافمان را ببینیم.
سپس خانهنشینیها آغاز شد و بسیاری از مردم بهطور ناگهانی دیگر زنگ هشدار را برای بیدار شدن تنظیم نمیکردند. آنها دیرتر و بیشتر میخوابیدند (مطالعات همچنین نشان دادهاند که احتمال بیدار شدن آنها در طول شب به خاطر استرس بیشتر بود که میتواند میزان یادآوری خوابهایی را که قبل از صبح میبینیم، افزایش دهد). زادرا میگوید وقتی افراد در خانهنشینی بودند، ناگهان متوجه افزایش در رؤیابینی شدند، مثل این بود رویداد فاحعهباری تمام لامپهای بیرون را خاموش کرد و مردم از دیدن این همه ستاره شگفتزده شدند.
متیور واکر، عصبشناس در کتاب خود با عنوان «چرا میخوابیم»، تقریبا به شوخی میگوید که خوابها زمانی هستند که هر کسی روی زمین بهطور آشکار روانپریش میشود و توهم، هذیان، اختلال جهتیابی، ناتوانی احساسی و فراموشی را تجربه میکند. ما در رؤیاهای خود چیزهایی را میبینیم که وجود ندارند، چیزهایی را باور میکنیم که نمیتوانند درست باشند یا نمیدانیم که کجا یا با چه کسی هستیم، نوسانات خلقی شدیدی داریم و سپس تقریبا هر چیزی را که تجربه کردهایم، بهسرعت فراموش میکنیم.
در بیشتر تاریخ بشر، خوابها پدیدهای درنظر گرفته میشدند که پر از پیام و نشانه هستند. در بسیاری از فرهنگها و متون، آنها بهعنوان پیشگویی یا پیامهایی از طرف خدایان، اجداد یا ارواح درنظر گرفته شدهاند که به ما چیزهایی را میگویند که نمیتوانیم درمورد آنها از روش دیگری خبردار شویم.
در اواسط قرن ۱۹، خوابها بهعنوان پدیدههایی درک شدند که حاصل فعالیت مغز هستند و ممکن است به صورت علمی مطالعه شوند. آلفرد موری آزمایش کرد که آیا محرکهای حسی مانند بو و صداها که هنگام خواب تجربه میشوند، روی رؤیاهای او اثر میگذارند. مری ویتون کالکینز برای درک این موضوع که رؤیاهای مردم چگونه تغییر میکند، افراد مورد مطالعه را در زمانهای مختلف شب بیدار میکرد. سانته دا سانتیس، خوابهای گروههای مختلف مانند کودکان و افراد سالخورده یا بیماران دچار بیماریهای روانی و افراد سالم را با هم مقایسه میکرد. فروید، خوابها را نسخههای رمزنگاریشده از کامروایی تعریف میکرد که در آن عناصر خاص معنای ثابت و قابل شناسایی دارند.
حوزه مطالعه رؤیا با کشفی در اواسط قرن بیستم گسترش بیشتری پیدا کرد. یوجین آسرینسک که پسر خود را درحال خواب با الکترود زیر نظر داشت، متوجه شد چشمان پسرش حین خواب حرکت میکند. آسرینسکی خواب REM را کشف کرده بود که پژوهشگران بهزودی آن را به دورههایی از رؤیاهای شفاف و داستانوار مرتبط دانستند.
همانطورکه زادرا و رابرت استیکگولد، استاد روانپزشکی دانشکده پزشکی هاروارد و مدیر مرکز خواب و شناخت در بوستون، در کتاب خود «وقتی مغز خواب میبیند» نوشتهاند: دیگر رؤیابینی فقط پدیدهی ذهنی و عرفانی نبود که مشخص نبود از کجا میآید. ناگهان، زیستشناسی رؤیابینی ظاهر شد.
در اواخر دههی ۱۹۷۰، دو روانپزشک هاروارد به نامهای جان آلن هابسون و رابرت مککارلی استدلال کردند که نمیتوان رویدادهای عجیب و محتوای غیرعادی و غیرمنطقی خوابها را به صورت منطقی مورد مطالعه قرار داد. درعوض، پژوهشگران باید تغییرات فیزیولوژیکی مغز را در طول خواب درنظر بگیرند و سپس برای درک روانشناسی انسانهای خواببین از آخر به اول برگردند. طبق فرض آنها، احتمالا مغز پیشین از سیگنالهای تصادفی که از ساقه مغز میآمد، این رؤیاها را میساخت.
بهعبارتدیگر، رؤیاها فقط پدیدهی عصبی به جا مانده از بخشهای معنادار خواب و اثری جانبی و تصادفی از زیستشناسی بودند. مانند لامپ رشتهای که برای ایجاد نور طراحی شده است؛ اما گرما نیز تولید میکند. طبق این دیدگاه، رؤیاها بازتابههای باقیماندهای از آنچه در طول بیداری رخ داده بود، بودند و تأثیر ماندگار و هدفی نداشتند.
تئوری هابسون و مککارلی که با عنوان «فرضیه فعالسازی-سنتز» شناخته میشود، رد نشده است و طرفداران آن هنوز آن را گسترش داده و اصلاح میکنند؛ اما این دیدگاه همچنین با روند متضادی در مطالعات رؤیا خنثی میشود؛ روندی که مشخصهی آن هجوم نظریهها و مدلهایی است که بر دانش درحال گسترش ما از مغز درحال دیدن رؤیا متکی است: اینکه رؤیاها هدفی واقعی، زیستی و بسیار مهم در زندگی انسان دارند. هر سال، تئوریهای بیشتر و بیشتری از این دست به مجموعه اضافه میشود.
موضوعی که همه درمورد آن اتفاقنظر دارند، این است که خواب و خصوصا خواب REM مهم است. اگر خواب مهم نبود و برای بقای ما بهشدت سودمند نبود، تکامل به نفع چنین فعالیت خطرناکی عمل نمیکرد (که در آن ما از واقعیت جدا هستیم و درمعرض خطر شکارچیان قرار داریم).
این موضوع نمیتواند تصادفی باشد که بسیاری از حیوانات ازجمله انسانها بخش بزرگی از زندگی خود را درحال خواب میگذرانند. درواقع، علم هنوز حیوانی را پیدا نکرده است که اصلا نخوابد. پرندگان مهاجر و دلفینهای شناگر حین حرکت با استراحت دادن به یک نیمکره مغز خود در هر زمان، میتوانند بخوابند. حیوانات درمعرض خطر شکار نیز این کار را انجام میدهند. آنها به نوبت نگهبانی میدهند. همچنین نسخهی کمتر موفقی از این پدیده در انسان وجود دارد که «اثر شب اول» نامیده میشود که زمانی اتفاق میافتد که نیمکره چپ مغز ما وقتی که در محیط جدید و نامطمئنی برای اولینبار میخوابیم، بهطور کامل استراحت نمیکند و موجب میشود خسته از خواب بیدار شویم. حتی عروس دریایی با اینکه مغز ندارد، میخوابد و احتمال بقای کرمهای خاکی که پس از رویداد استرسزایی مانند گرما یا سرمای شدید یا مواجهه با توکسینها برای چندین ساعت نمیخوابند، کاهش پیدا میکند.
پژوهشگران در مطالعهای با استفاده از دستگاه مغناطیسی به نام insominator، اثرات محرومیت خواب را روی زنبورهای عسل بررسی کردند و دریافتند که محرومیت از خواب موجب میشد عملکرد آنها درزمینهی ارتباط با بقیهی اعضای کندو ضعیف شود. مطالعهی دیگری نشان داد موشهایی که بهطور کامل از خواب محروم بودند، در عرض یک ماه میمردند.
در انسانها، خواب کوتاهتر با بیماری قلبی، چاقی، سکته مغزی، آلزایمر مرتبط است و مطالعات مختلفی دلایلی برای آن عنوان کردهاند: هنگام خواب، مغز بیشتر کارهای خانهداری خود را انجام میدهد و به بدن اجازه میدهد تا هورمون رشد ترشح کند، آنتیبادی تولید کند، سطح انسولین را تنظیم کند و سلولهای عصبی را ترمیم کند و پروتئینهای زائدی را که در مغز جمع میشوند، پاکسازی کند. خواب همچنین برای بسیاری از پردازشهای فکری و عاطفی حیاتی است. بدون خواب کافی، یادگیری مسائل جدید دشوار است و ارزیابی تهدیدها، مقابله با تغییرات و بهطورکلی کنترل عواطف و رفتار برای ما سختتر است.
بااینحال، هیچیک از اینها بدان معنا نیست که خوابها (محتوا یا حتی وجود آنها) بهخودیخود معنادار هستند. بنابراین، هر کسی که میگوید خوابها مهم هستند، باید بتواند به این سؤال اساسی درمورد محتوای خواب پاسخ دهد: آیا گذراندن شبهایمان درون داستانهای عجیب و وهمانگیز که بهندرت آنها را حتی روز بعد به خاطر میآوریم، فایدهای دارد؟
بارت چند روز پس از اینکه خواب کتابخانه را دید، نظرسنجی را به صورت آنلاین ارسال کرد. همراه با اطلاعات اولیه درمورد افرادی که آن را پر میکردند (کجا زندگی میکنند، آیا در بخشهای مراقبتهای بهداشتی کار میکنند، آیا بیمار شدهاند)، او به مردم این فرصت را داد که هر خوابی را که فکر میکردند، درمورد دنیاگیری است، توصیف کنند.
در بسیاری موارد، ارتباط آشکار بود: رؤیای کار کردن در بخش مراقبتهای ویژه یا آزمایش مثبت کووید یا پنهانشدن از بیماری. رؤیاهای دیگر بیشتر استعارهای بودند؛ اما همچنان ارتباطات شهودی را ارئه میدادند. یکی از خوابهای متداول، رؤیای هیولاهایی بود که دور از دیدشان کمین کردهاند یا بهطور نامرئی به افراد اطراف حمله میکردند. در یک خواب، هیولای نامرئی میتوانست افرادی را بکُشد که در فاصله شش فوتی آخرین قربانی قرار داشتند. بارت همچنین متوجه شد که رؤیای هجوم گروهی حشرات فراوان شده بود که بهنظر او نشانگر ترس از ویروس و تصوری است که مردم از ویروس دارند.
بااینحال، ارتباطات فرضی برخی رؤیاها با دنیاگیری برای بارت آشکار نبود؛ اما بسیاری از افراد تلاش میکردند تا ارتباطاتی را که در خوابهای خود میدیدند، توضیح دهند. مثلا در یک مورد، خفاشی وارد خانه فرد خواببین شده بود و او از نسخه ضخیمی از روزنامه واشینگتنپست برای کشتن آن استفاده کرده بود. ترس فرد بیننده رؤیا، در طول خواب ناشی از هاری بود؛ اما با بیدار شدن از خواب یادش افتاد که خفاشها منبع ویروس عامل کووید نیز هستند. بیننده خواب حدس زد که این رؤیا شاید بیانگر این مسئله باشد که برای محافظت دربرابر ویروسی نامرئی که در کمین ما وجود دارد، باید خود را به اطلاعات و دانش مسلح کرد.
بعضی روزها صدها رؤیا برای بارت فرستاده میشد و ساعتها طول میکشید تا همهی آنها را بخواند. او متوجه وجود الگوها و تشابهاتی شد. زنان، که براساس مطالعات مختلف نسبتبه مردان بیشتر از دست دادن شغل و استرس دنیاگیری را تجربه میکردند، خوابهایشان بیشتر تغییر کرده بود: سطح اضطراب، غم و خشم آنها بسیار بالاتر از رؤیاهای پیش از دنیاگیری بود. رؤیاهای بیماران، عجیبترین و بااینحال واقعینماترین خوابها بود؛ توهمات شفاف، ولی عجیب که جداکردن خواب از زندگی بیداری را دشوار میکرد.
همانطورکه درمورد رؤیاهای پس از حادثه ۱۱ سپتامبر دیده میشد، افرادی که بیشتر تحتتأثیر قرار گرفته بودند کسانی بودند که به تروما نزدیکتر بودند. بیش از ۶۰۰ کارمند مراقبتهای بهداشت خوابهای خود را برای بارت فرستادند که بارت غالبا در آنها داستان مشابهی را پیدا کرد: بیمار بدحالی تحت مراقبت آنها قرار دارد، چیزی کار نمیکند و بیمار درحال مرگ است. آنها بهشدت احساس مسئولیت میکنند؛ اما نمیتوانند کاری انجام دهند.
پژوهشها نشان داده است که خوابهای قربانیان اغلب با تکرار رویداد آسیبزننده با جزئیات زیاد شروع میشود؛ اما با گذشت زمان، اغلب عناصر جدید و خطوط داستانی جدیدی وارد خواب میشود و احساسات مربوط به رؤیای اولیه را کمرنگ میکنند. بااینحال، درمورد اختلال استرس پس از سانحه، این فرایند مختل میشود: کابوس کلاسیک این اختلال، یک ترومای واقعگرایانه است که بارها و بارها با تغییرات اندکی تکرار میشود.
با پیشرفت دنیاگیری، خواب دربارهی خود بیماری با خوابهایی درمورد اثرات ثانویهی آن خصوصا زندگی در قرنطینه مخلوط شد. این رؤیاها نیز بهطور گسترده در بین کشورها مشابه بود با این تفاوت که در زمانهای مختلفی ظاهر شدند زیرا کشورهای مختلف در زمانهای متفاوتی محدودیتها را اجرا و رفع کردند. افرادی که بهتنهایی قرنطینه شده بودند، اغلب سناریوهای اغراقآمیز انزوا و رهاشدن را میدیدند. آنها خواب زندانی بودن یا گیرافتادن در سفینه فضایی را میدیدند. یک نفر به سفر انفرادی به مریخ فرستاده شد که برای آن داوطلب نشده بود.
درحالیکه کارکنان مراقبتهای بهداشتی در ایتالیا از کابوسهای واقعبینانه درمورد لولهگذاری اشتباه رنج میبردند، کسانی که در ایالات متحده بودند، اغلب درمورد تهدیدات خطرناکی خواب میدیدند که نزدیک میشدند؛ اما هنوز به آنها نرسیده بودند. درحالیکه مردم در چین بلافاصله درمورد ماسک خواب میدیدند، مدت زیادی طول کشید تا ماسک در خواب آمریکاییهای ظاهر شود. وقتی که سرانجام ظاهر شد، خوابها اغلب درمورد این موضوع بود که فرد بهطور ناگهانی متوجه میشد فراموش کرده است ماسک بزند یا ماسک را اشتباه استفاده کرده است و به دنبال آن ترس از اینکه خود یا دیگران را درمعرض ویروس قرار داده است.
با گذشت زمان و طول کشیدن دنیاگیری، بارت متوجه خوابهای بیشتری شد که آنها را پساآخرالزمانی توصیف میکند. این خوابها اغلب شامل گروه کوچکی از بازماندگان میشد در جهانهای تغییریافته و خطرناک زندگی میکنند. یکی از افراد نوشت: «خواب دیدم هرگز به زندگی عادی برنگشتم، پیر شدم و با نوههای آیندهی خود در قرنطینه بودم».
یکی از اولین واژهنامههای خواب ۳۱۰۰ سال پیش در چین باستان نوشته شد. نویسندهی آن یکی از اعضای دودمان ژو بود. محتوای این واژهنامه حول عناصر موضوعی در خوابها سازماندهی شده است (خواب دربارهی خورشید، ماه و ستارهها قبل از خواب درمورد کفش، جورات و لباسها میآید).
ارین وامسلی، روانشناسی که در آزمایشگاه خواب دانشگاه فورمن در کارولینای جنوبی به مطالعه رؤیاها مشغول است، به غریبههایی که درمورد کار او میپرسند، سریعا پاسخ میدهد که خوابهای آنها را تفسیر نمیکند، زیرا نحوهی عمل خوابها این نیست. وامسلی در پاسخ به این سؤال که چرا این دیدگاه از رؤیاها بهعنوان رمز برای مدت طولانی جا افتاده است، به تمایل به دیدن رؤیاها بهعنوان پیامهای رمزی از ماوراء طبیعی اشاره کرد که بهطور مستقل در بسیاری از فرهنگها مدتها پیش از اینکه فروید تئوری خود را مطرح کند، ظاهر شده است. او گفت رؤیاها چنان عجیب و غیرمنطقی و بهطور کلی خارج از کنترل ما احساس میشوند که بهنظر میرسد از جای دیگری آمده باشد.
اگرچه، مطالعات خواب نشان داده است که بسیاری از آنچه دربارهی آنها خواب میبینیم، از زندگی بیداری ما سرچشمه میگیرد. ما درمورد تجربیات خاصی که داشتهایم، نگرانیها و اضطرابهای خودمان، افراد واقعی و مکانهایی که واقعا میشناسیم، خواب میبینیم. ما در تمام مدت خودمان هدایتگر خوابهای خود بودهایم. پس تعجبی ندارد که ترسها و تجربیات جدید دنیاگیری در رؤیاهای ما ظاهر شود.
درحالیکه مطالعه بارت به رؤیاهایی محدود بود که فرد بینندهی خواب آن را انتخاب میکرد، مطالعات دیگر سعی کردهاند بررسی جامعتری انجام دهند. مطالعهی ۷۹۶ ایتالیایی در آوریل و می ۲۰۲۰ نشان داد ۲۰ درصد از مواقع، آخرین رؤیاهای آنها به صراحت به کووید ۱۹ اشاره داشت. گزارشهای رؤیا از بزرگسالان برزیلی در قرنطینه بهطور غیرعادی پر از کلمات مرتبط با خشم و غم، آلودگی و پاکیزگی بود.
نیلسن که با آزمایشگاه خود در مونترال نمونه بزرگی از رؤیاهای دنیاگیری را جمعآوری و تجزیهوتحلیل کرد، متوجه شد رؤیاهای مربوط به روابط جدید با اجتماع و فاصلهگیری اجتماعی (اغلب با درک ناگهانی و نگرانکننده که این مسئله دیگر سرگرمکننده، عادی و امن نیست) بسیار رایج بودند.
مطالعهای در چین نشان داد کسانی که در بیداری بیشتر از همه پریشان بودند، خوابهای بیشتری درمورد دنیاگیری گزارش میکردند. در مطالعهای فنلاندی، تجزیهوتحلیلی نشان داد بیش از نیمی از تمام رؤیاها حاوی محتوای خاص دنیاگیری مانند نگرانی درمورد فاصلهگیری اجتماعی، آلودگی یا بروز مشکل برای افراد سالخورده بود.
تکراری بودن برخی خوابها موجب شد برخی پژوهشگران به این مسئله فکر کنند آیا پوشش رسانهای از خوابهای دنیاگیری حلقه بازخوردی ایجاد میکند و موجب میشود افراد درمورد خوابهایی که درمورد آن شنیدهاند، خواب ببینند.
اگرچه چیزی که نظریهپردازان خواب در تلاش برای درک آن هستند، این است که چگونه یا چرا رؤیاها عناصری را از خاطرات و تجربیات ما بیرون میکشند و آنها را به شکل داستانهایی جدید درمیآورند. برای مثال پژوهشها نشان داده است حدود نیمی از افرادی که در رؤیاهای با آنها ارتباط میگیریم، افراد واقعی هستند که شخصا آنها را میشناسیم؛ اما نیمی دیگر جدید یا نقشهای عمومی (مانند ماموران پلیس یا کتابدارها) هستند. (بنا به استدلال کلی بولکلی روانشناس، مردم امروزه درمورد افراد مشهور به همان روش خواب میبینید که یونانیان باستان درمورد خدایان و الههها خواب میدیدند: اینها شخصیتهایی هستند که داستانهای آنها در ذهن ما جریان دارد).
و اگرچه بسیاری از محیطهای رؤیا آشنا بهنظر میرسد، فقط یک سوم از آنها مکانهایی هستند که کاملا آنها را میشناسیم. عناصر زندگی اخیر ممکن است ظاهر شوند؛ اما فقط برخی از آنها و علاوهبراین، به شکلی که اتفاق افتاده بودند، در خواب ما تکرار نمیشوند. درعوض، آنها با روابط جدید و تکههایی از داستانهای قدیمی درهم میآمیزند و روایتهای کاملا جدیدی را حاصل میکنند. نیلسن بازسازی رؤیاها از جهان بیداری را بهعنوان تجربهای توصیف میکند که درون دستگاه خردکنی قرار داده شده است و با چند عنصر اضافه دوباره سرهمبندی شده است؛ اما چرا و چگونه این سرهمبندی اتفاق میافتد؟
حتی افرادی که تمرین میکنند که نسبتبه رؤیا دیدن آگاه شوند تا بتوانند آنچه را که درون خوابشان رخ میدهد، کنترل کنند (برای مثال، انتخاب دیدن خواب پرواز یا مسافرت به پاریس)، نمیتوانند چیز زیادی را کنترل کنند. آنها میتوانند مکان رؤیا را انتخاب کنند؛ اما کنترل جزئیات آن در توان آنها نیست؛ همچنین میتوانند شخص خاصی را ظاهر کنند؛ اما نمیتوانند پیشبینی کنند که آن فرد چه خواهد گفت.
رابرت وین توماسون ریاضیدان، پس از اینکه دوستش توماس تروبو در خواب به او پیشنهادی کلیدی داد، توانست در حل یک مسئله پیشرفت کند. البته تروبو سه ماه پیش از وقوع این رؤیا خودکشی کرده بود؛ اما توماسون استدلال کرد که ذکر نام او بهعنوان نویسنده همکار مقاله منصفانه است.
بارت درنهایت بیش از ۱۵ هزار رؤیا را جمعآوری کرد. وقتی برای اولینبار در ژوئن ۲۰۲۱ با او مصاحبه میشد، دسترسی به واکسنها درحال گسترش بود. سیل رؤیاها که در جهتی رفته بود که شامل رؤیاهای خوشبینانهتر و نیز رؤیاهایی درمورد اضطراب بازگشت به مدرسه یا بازگشت به محل کار شده بود، شروع به کند شدن کرده بود.
سپس دومین تابستان دنیاگیری و گسترش سریع گونه دلتا از راه رسید. افراد شروع به فرستادن رؤیاهایی پر از ترس کردند که گزارشهای رؤیاهای روزهای اولیه را به یاد بارت میآورد. در یک مورد، فردی در خواب تصمیم گرفت برای تعطیلات به ساحلی برود که زمانی زنبورهای مرگبار در آن مشکل ایجاد کرده بودند؛ اما پس از آن ایمن اعلام شده بود؛ اما زنبورها به او حمله کردند. بارت رؤیاهایی را که در آن افراد برای او فرستاده بودند درمورد فراموش کردن ماسک یا رفتن تصادفی به مهمانیها را راهی برای تمرین رفتارهای جدید یا رؤیارویی با واقعیتهای جدید میداند.
تفسیر بارت با نظریههای پژوهشگر فنلاندی، آنتی روونسو سازگار است: «نظریه شبیهسازی تهدید» و شریک آن «نظریه شبیهسازی اجتماعی». طبق این نظریهها، رؤیاها بهعنوان مکانیسم دفاعی تکاملی ایجاد شدهاند و فرصتی برای تمرین پاسخهای ما در برابر موقعیتهای تهدیدآمیز و نیز موقعیتهای اجتماعی فراهم میکنند (زیرا اجتماعیبودن کلید بقای نخستیها است).
در فنلاند، کاتیا ولی پژوهشگر دانشگاه تورکو درحال تجزیهوتحلیل رؤیاهای دنیاگیری است تا ببیند که آیا آنها از فرضیهی رؤیاها بهعنوان شبیهسازی تهدید حمایت میکنند. او برای تجزیهوتحلیل بهتر رؤیاها همچنین از شرکتکنندگان خواست تا آشفتگی ذهنی خود را در زمان بیداری و نیز جزئیات مختلفی را درمورد بهزیستی روانی خود ثبت کنند. نتایج اولیه که هنوز منتشر نشده است، نشان میدهد افراد نسبتبه دوران پیش از دنیاگیری، در خوابهای خود، با تهدیدهای بسیار بیشتری مواجه هستند.
انبوهی از تئوریهای دیگر وجود دارد که ممکن است درمورد رؤیاهای دنیاگیری به کار رود. مارک بلگروو، روانشناس بریتانیایی میگوید رؤیاها پژواکهای باقیماندهای از حالت سرگردانی ذهن هستند که مغز بیدار ما بیشتر وقت خود را در آن سپری میکند؛ اما درعینحال، عملکرد تکاملی نیز دارند: ترویج پیوند و همدلی زمانی که مردم آنها را با همدیگر به اشتراک میگذارند. ارنست هارتمن، روانپزشکی که سردبیر مجلهی Dreaming بود، پیشنهاد کرد که رؤیاها مانند درمان، مکانی امن برای پردازش خاطرات خصوصا خاطرات آسیبزا هستند که به ما اجازه میدهند تا بدون غرق شدن در عواطف قوی همراه آنها، خاطرات را ذخیره کنیم.
روزالیند کارترایت روانشناس، در مطالعات خود متوجه شد که در گروهی از بیماران افسرده که طلاق را تجربه کرده بودند، کسانی که دربارهی شکست رابطهی خود خواب دیده بودند، توانستند از افسردگی رهایی پیدا کنند. او نوشت: «خوابها شفادهنده طبیعی هستند». آنها در طول خواب به همان روشی کار میکنند که یک رواندرمانگر خوب کار میکند و به ما کمک میکند اتفاقات بد را پشت سر بگذاریم.
زادرا معتقد است که ارزش دیدن رؤیا در به خاطر آوردن آن نیست. درعوض، آنچه مهم است ایجاد رؤیا و تجربه کردن آن (احساس کردن عواطف، واکنش دربرابر افراد و رویدادها، تماشای اینکه چگونه شخصیتها و موقعیتهای رؤیا به شما واکنش نشان میدهند) و سپس بیدار شدن به صورت فردی کمی متفاوت است.
پژوهشگران همیشه در تلاش بودهاند تا مطالعات هدفمندتری را طراحی کنند که در آنها بهتر بتوانند عوامل مخدوشکننده را جدا کنند. حدود ۲۰ سال پیش، استیکگولد و برخی از همکارانش در هاروارد و مرکز سلامت روان ماساچوست مطالعهای را طراحی کردند که بعدا مشهور شد.
مطالعه مذکور نشان داد عملکرد افرادی که تتریس بازی میکردند (بازی ویديویی شبیه خانهسازی)، رؤیا میدیدند و سپس دوباره بازی میکردند، نسبتبه کسانی که فرصتی برای رؤیابینی نداشتند، بهتر شد و اغلب تصاویری از بازی را خواب میدیدند.
نکته جالب توجه این بود که در مطالعه استیکگولد گروه کوچکی از افراد شرکت کردند که حافظه کوتاهمدت خود را به علت ضایعات مغزی از دست داده بودند. اعضای این گروه بهزودی فراموش میکردند که تتریس بازی کردهاند یا حتی تتریس چیست؛ اما همچنان رؤیاهایی را درمورد منظم کردن تصاویری که درحال افتادن بودند، گزارش میکردند.
از آن زمان، بسیاری از مطالعات رابطه بین رؤیاها و یادگیری را آزمایش کردهاند ازجمله تلاش اخیر نیلسن برای استفاده از صداهای تداعیگر برای تحریک رؤیا دیدن درمورد وظیفهای خاص.
میدانیم که مردم اغلب درمورد چیزهای جدیدی که درحال یادگیری آنها هستند، خواب میبینند و کسانی که این خوابها را میبینند، پس از ظاهرشدن آن در رؤیاهایشان، اغلب در انجام وظیفه بهتر عمل میکنند. (برخی پژوهشگران خاطرنشان کردهاند که کسانی که در ابتدا ازنظر انجام وظیفه بدتر بودند، معمولا کسانی بودند که درمورد آن خواب میدیدند و سپس عملکرد آنها بهبود پیدا میکرد: سؤال اینجا است که آیا خواب دیدن به آنها کمک میکرد یا این موضوع فقط نشان میدهد مغز آنها همچنان درحال کار روی موضوعی است که آن را درگیر کرده است؟)
برخی پژوهشگران استدلال میکنند که رؤیاها به فرایند انتقال خاطرات از ذخیره کوتاهمدت به ذخیره بلندمدت کمک میکنند. در این فرایند، خاطراتی که باید حفظ شوند، خاطراتی که باید فراموش شوند و نحوه ذخیرهسازی آنها مشخص میشود.
هنگامی که خواب REM برای اولینبار کشف شد، روانشناسان آن را «خواب متناقض» نامیدند، زیرا فعالیت الکتریکی مغز در جریان خواب REM بیشتر شبیه مغز بیدار بود تا مغز در سایر مراحل خواب. پژوهشگران اکنون میدانند که مغز درحال رؤیابینی بهطور متفاوتی تنظیم میشود. برخی از انتقالدهندههای عصبی کلیدی (مانند نورآدرنالین که در مواقع استرس افزایش پیدا میکند) در طول خواب REM سرکوب میشوند درحالیکه برخی دیگر (مانند دوپامین و استیل کولین که با عواطف و حافظه در ارتباط هستند) افزایش پیدا میکنند. مناطق مرتبط با تحریک بصری، حرکت، حافظه و عواطف بسیار فعال میشوند درحالیکه مناطقی که در منطق، تصمیمگیری و کنترل تکانه نقش دارند، سرکوب میشوند.
وقتی که از کودکان خردسال میپرسیم که خوابهای آنها کجا اتفاق میافتد، اغلب میگویند در اتاق خواب یا درمقابل چشمهایشان. معمولا سالها طول میکشد تا کودکان ازنظر شناختی رشد کنند و بفهمند آنچه آنها میبینند و تجربه میکنند، در سرشان و جدا از واقعیت اتفاق میافتد و خواب آنها برای افراد دیگر نامرئی است. درواقع، ما وقتی متولد میشویم به رؤیاهای خود باور داریم و سپس برای اینکه بتوانیم در دنیا زندگی کنیم، این باور را فراموش میکنیم.
حتی جان آلن هابسون که به ایجاد این نظریه کمک کرد که رؤیاها نتیجهی شلیک تصادفی عصبی هستند، مجذوب رؤیاهای خود بود. او خوابهای خود را بهطور دقیق یادداشت میکرد و یک بار گفته بود خواب مورد علاقهی او خوابی بود که درحال دویدن در کوههای آلپ سوئیس بود و چنان احساس سبکی میکرد که گویی درحال پرواز است. هابسون کتابی درمورد ۱۳ رؤیای خود منتشر کرد که در آن تلاقی رویدادهای زندگی و تحریک مغز را که ممکن است موجب ایجاد آنها شده باشد، تجریهوتحلیل کرده بود. او درنهایت به این استدلال رسید که رؤیاها میتواند هم تصادفی و هم عمیقا معنادار باشند و موجب رشد آگاهی ما در بیداری شوند.
برخی افرادی که خوابهای خود را برای بارت توصیف کرده بودند، هنوز رؤیاها را به همان روش نسلهای گذشته میدیدند: پیامهای اسرارآمیزی که توسط نیروی بیرونی یا ناخودآگاه آنها برایشان فرستاده شده بود و باید توسط مترجم مناسب رمزگشایی میشدند. بارت سعی کرد تا آنها را از این فکر دور کند.
بارت رؤیاها را اساسا روش دیگری از تفکر میداند که تحت هدایت یک حالت مغزی خاص با قوانین و امکانات خاص خود است. او یک بار نوشت: «هنگام دیدن خواب، بخشهای ناشنیدهی ما اجازه صحبت کردن دارند».
اندکی پس از خواب درمورد کتابخانه، بارت خواب دیگری دید که آن را مرتبط با دنیاگیری میدانست. در این خواب، او گربهاش را خارج از ابری از هوای سمی برد و هر دو کلاههای محافظ پوشیده بودند که کمی شبیه ماسکهای گاز بود. پسازآن، برای مدت زمان طولانی او خواب به یادماندنی یا قابل تشخیص درمورد دنیاگیری ندید. سپس پس از ماهها، خواب دیگری دید. او دستگاهی شبیه تلفن در دست داشت که اپلیکیشنی روی آن قرار داشت که در آن تصاویر درخشان و سهبعدی از خوابهای دیگران ایجاد میشد. او آنها را یکی یکی رد میکرد و هر تصویر به نوعی جزئیات و احساسات بیننده خواب را با خود به همراه داشت. بارت متوجه شد که برای افراد ببنندهی خواب نگران است؛ اما نمیتوانست به آنها کمک کند. او به سمت هیولای زرد بیماری با سری مانند ویروس کرونا رفت. به ناگهان، او دستش را دراز کرد تا او را در آغوش بگیرد؛ اما احساس کرد که آغوش او از هیولا عبور کرد. او درنهایت توانست در خواب کاری را انجام دهد که در بیداری مدتها آرزوی انجامش را داشت: وارد شدن به رؤیا و پیدا کردن فردی که آن را میدید.